دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
ممنون
شبتون آروم![]()
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
ممنون
شبتون آروم![]()
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
شنیدم سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
تورا ک هر چه مراد است در جهان داری
چ غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
شراب ناب می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمنقش زیبای جوانی را شبی دیدم به خواب
از غم او دیگرم در چشم گریان خواب نیست
[h=2][/h]تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
مولوی
نکته ای روح افزا از دهن دوست بگو
نامه ای خوش خبر از عالم اسرار بیار
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا ز جان باید که دل برداشتن
نرسد دست تمنا چو به دامان شما
مي توان چشم دلي دوخت به ايوان شما
از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست
نيمه جاني ست در اين فاصله قربان شما
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم رفتیم
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بر روی تو ای سرو گل اندام حرام است
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم خبر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
اری شود و لیک به خون جگر شود
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم ک نمودم دگر ایشان دانند
دوش میامد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهراشوبی
جامهای بود ک بر قامت او دوخته بود
باری به هر جهت شده ای، خلق و خوی تودر هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز وشب
روز و شب را هم چو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
باری به هر جهت شده ای، خلق و خوی تو
از پشت بسته دست درختان بید را
چون من هر آنکه دلبرش از او برید و رفت
فهمیده است معنی قطع امید را
نیشم زدی و بعد تو هرکس رسید داشت
مصداق ریسمان سیاه و سفید را …
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.....
آن همه شوکت و ناموس شهان آخر کار
چند سطریست که بر صفحه دفتر گذرد
در دلم ابر تو می بارد عشق
سینه ام داغ تو را دارد عشق
باورم نیست کسی زخم تو را
بر دل خون شده نگذارد عشق
قلم را ان زیان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
...
تو، هم چنان از خاطراتم می گریزی
من، فکر و ذهنم بر تو مایل ، چای لطفا !
خم شد غرورم زیر پای بی محلیت
من له شدم ، اما چه حاصل ؟ چای لطفا !
...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |