یک به یک با مژه هایت دل منمغول است.....
میله های قفسم را نشمارم چه کنم ؟
ماه فروماندازجمال محمد/سرونباشدبه اعتدال محمد
یک به یک با مژه هایت دل منمغول است.....
میله های قفسم را نشمارم چه کنم ؟
نا برده رنج گنج میسر نمی شود
مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد
![]()
دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن که تب و تابم ارزوست....
ماه فروماندازجمال محمد/سرونباشدبه اعتدال محمد
ماه فروماندازجمال محمد/سرونباشدبه اعتدال محمد
دست از طلب ندارم تا کام من براید
یا جان رسد به جانان یا جان زتن دراید
دلاخوکن به تنهایی که ازتن هابلاخیزد/سعادت آن کسی داردکه ازتن هابپرهیزددلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
دلاخوکن به تنهایی که ازتن هابلاخیزد/سعادت آن کسی داردکه ازتن هابپرهیزد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
دور از رخ تو دم به دم ازگوشه ی چشمم
سیلاب سرشک امد و طوفان بلا رفت....
دوست آن باشد که گیرد دست دوست ......................... در پریشان حالی و درماندگیرضای دوست ب دست آر و دیگران بگذار
هزار فتنه چ غم باشد ار برانگیزند
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ......................... تا تحمل کند آن روز که محمل برودتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ......................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
تقلب! اونم از امضای خودم؟دلِ شکسته به سازِ شکسته می ماند
که با نوازشِ دستی برآورد آهی
تقلب! اونم از امضای خودم؟
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ............................ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
بههههههههههله دیگهاره دیگه :دی
دل مردم دگر کسی نبرد
ک دلی نیست کان اسیر تو نیست
گر بگیری نظیر من چ کنم
گر مرا در جهان نظیر تو نیست
بههههههههههله دیگه
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ................................ که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ................................. دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شدتو کمان کشیده و درکمین
که زنی به تیرم و من غمین
همه ی غمم بود از همین
که خدا نکرده خطا کنی...
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ................................. دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دارم از زلف سیاهت گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ......................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
سخت میترسم به حیرت انتظارم بگذرد
رفته باشم از خود ان ساعت که یارم بگذرد
سیه تر از سر زلف تو روزگار من است....دارم از زلف سیاهت گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
سیه تر از سر زلف تو روزگار من است....
دگر چه خواهد ازاین بیش روزگار از من....؟
نمیدانم چه تاثیریست در عشق
که بیمارش به صحت نیست مایل
در دلم ابر تو می بارد عشقلاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ / عشق بازانی چنین مستحق هجرانند
در دلم ابر تو می بارد عشق
سینه ام داغ تو را دارد عشق
باورم نیست کسی زخم تو را
بر دل خون شده نگذارد عشق
باورم نیست کسی از غم تو
دل دیوانه نیازارد عشق
آن غریقم که نترسد از موج
تن به دریای تو بسپارد عشق
[FONT="]دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست[/FONT][FONT="][/FONT]قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |