دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
دیگر ز کجروی فلک حالیا مگوی................................................ خود واضح است آنچه تو اظهار کرده ای
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
تا به منزلگه دل کرد نسیمش گذری
می وزد هر نفسی بوی خوش از محفل ما
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمدر برکه اشکم همه دم نقش تو دیدم
این هدیه خوبیست که از آب گرفتم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند درگوشم
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را»شب همگی خوش
- ای آفتاب آهسته تر بربام قصرش کن گذر/ترسم صدای سایه ات ،خواب است بیدارش کند
دراین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
[FONT="]وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست[/FONT][FONT="]!مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
خروش موج با من می کند نجوا:
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت....
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ................................... خود غلط بود آنچه می پنداشتیمتو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
و زان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ................................... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
[FONT="]در دلم ابر تو می بارد عشق[/FONT]مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب....................... بهتر ز طاعتی که ز روی و ریا کنند
قمری بی آشیانم بر لب بام وفادر دلم ابر تو می بارد عشق
سینه ام داغ تو را دارد عشق
باورم نیست کسی زخم تو را
بر دل خون شده نگذارد عشق
باورم نیست کسی از غم تو
دل دیوانه نیازارد عشق
قمری بی آشیانم بر لب بام وفا
دانه و آبم ندادی مشکن آخر بال من
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
نفس ما از مدد عشق قوی بود ،قوی/سر ما در ره معشوق فدا بود فدانغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
[FONT="]یک دم ز گرد پیکر من بشکاف[/FONT][FONT="]نفس ما از مدد عشق قوی بود ،قوی/سر ما در ره معشوق فدا بود فدا
بسطامی
نفس ما از مدد عشق قوی بود ،قوی/سر ما در ره معشوق فدا بود فدا
بسطامی
یک دم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه ی من بینی
این مایه ی گناه و تباهی را
ببخشید ی بسطامی رو دیدمیک دم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه ی من بینی
این مایه ی گناه و تباهی را
در همین حسرت که یک شب را کنارت مانده ام/در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده امای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد؟
خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
انبوهی از ترانه، با یاد صبح روشن/اما امید باطل...شب دائمیست انگاریک دم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه ی من بینی
این مایه ی گناه و تباهی را
انبوهی از ترانه، با یاد صبح روشن/اما امید باطل...شب دائمیست انگار
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |