مشاعرۀ سنّتی

[Silence92]

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم

از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

 

[starlet.]

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم

از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

مقام اصلی ما گوشه خرابات است خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد

 

[fa-na]

مقام اصلی ما گوشه خرابات است خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد

دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند

 

[starlet.]

دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند

 

[Silence92]

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

 

[خواب ستاره]

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

دستم شکند که بی نمک بود
من بر دل خود نگاه کردم
او خنده به ساده لوحیم زد
من در غمش اشک و اه کردم

 

[Silence92]

دستم شکند که بی نمک بود
من بر دل خود نگاه کردم
او خنده به ساده لوحیم زد
من در غمش اشک و اه کردم

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

 

[دالان بهشت]

دستم شکند که بی نمک بود
من بر دل خود نگاه کردم
او خنده به ساده لوحیم زد
من در غمش اشک و اه کردم

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز ناهنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل
به دست خویشتن کردم چنین بی دست و پا خود را

 

[Silence92]

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز ناهنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل
به دست خویشتن کردم چنین بی دست و پا خود را

آسمان بوي اجابت مي دهد

بس که قنديل دعا آويخته است

 

[بهروز اكبري]

احسنت

 

[بهروز اكبري]

خدا نگهدار وحافظ شما بأشد .

 

[حکیمه فرجی]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
کچلی بگرفتند و سرش شانه زدند

 

[IRANIAN VOCAL]

آسمان بوي اجابت مي دهد

بس که قنديل دعا آويخته است

تو عاشقان مسلّم ندیده ای سعدی ............................ که تیغ بر کف و سربنده دار در پیش اند

 

[رجایی اشکان]

تو عاشقان مسلّم ندیده ای سعدی ............................ که تیغ بر کف و سربنده دار در پیش اند

[FONT=&quot]دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

 

[IRANIAN VOCAL]

دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست

تو را که هرچه مراد است در جهان داری ............................. چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

 

[Silence92]

تو را که هرچه مراد است در جهان داری ............................. چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

یار با ماست چه حاجت كه زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

[IRANIAN VOCAL]

یار با ماست چه حاجت كه زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سوی من لب چه می گزی که مگوی ............................. لب لعلی گزیده ام که مپرس

 

[Silence92]

سوی من لب چه می گزی که مگوی ............................. لب لعلی گزیده ام که مپرس

سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را

 

[IRANIAN VOCAL]

سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را

آدمی را آدمیت لازم است .......................... طالب حق را حقیقت لازم است

 

[Silence92]

آدمی را آدمیت لازم است .......................... طالب حق را حقیقت لازم است

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است

 

[IRANIAN VOCAL]

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است

تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن ........................ که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

 

[Silence92]

تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن ........................ که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

نور از خواب پرید!

آسمان ابری شد!

دخترک

شمع به دست

می چرخد لابه لای تاریکی شب

تا بیابد عشقی...

که نماند تنها

افسوس..

او نمیداند!

عشق ناب مرده است:

کف دست مجنون..

زیر اشک لیلی..

بین فریادهای

تیشه ی فرهاد..

اما تو بدان ای دوست..

عشق ناب مرده است...!​

 

[faeze eidian]

تو را افسون چشمانم ز ره برده است
می دانم
چرا بیهوده می کوشی؟

 

[IRANIAN VOCAL]

نور از خواب پرید!

آسمان ابری شد!

دخترک

شمع به دست

می چرخد لابه لای تاریکی شب

تا بیابد عشقی...

که نماند تنها

افسوس..

او نمیداند!

عشق ناب مرده است:

کف دست مجنون..

زیر اشک لیلی..

بین فریادهای

تیشه ی فرهاد..

اما تو بدان ای دوست..

عشق ناب مرده است...!​

بسیار زیبا بود.ممنون.ولی مشاعره ی سنتی بهتره تا شعر سپید و شعر نو

تیشه ی فرهاد و کوه بیستون ............................... قلب شیرین است و پیکان اندرون

فی البداهه از خودم و تقدیم به شما

 

[Silence92]

تو را افسون چشمانم ز ره برده است
می دانم
چرا بیهوده می کوشی؟

یـکـی شـکـسـتـه نـوازی کـن ای نسیم عنایت
کــه در هــوای تـو لـرزنـده تـر ز شـاخـه بـیـدم

 

[Silence92]

بسیار زیبا بود.ممنون.ولی مشاعره ی سنتی بهتره تا شعر سپید و شعر نو

تیشه ی فرهاد و کوه بیستون ............................... قلب شیرین است و پیکان اندرون

فی البداهه از خودم و تقدیم به شما

حس کردم شاید منظور روش مشاعره س
که مشاعره به روش سنتی انجام بشه
به روی چشم
ممنون از شعر زیباتون

 

[Silence92]

بسیار زیبا بود.ممنون.ولی مشاعره ی سنتی بهتره تا شعر سپید و شعر نو

تیشه ی فرهاد و کوه بیستون ............................... قلب شیرین است و پیکان اندرون

فی البداهه از خودم و تقدیم به شما

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد

 

[IRANIAN VOCAL]

حس کردم شاید منظور روش مشاعره س
که مشاعره به روش سنتی انجام بشه
به روی چشم
ممنون از شعر زیباتون

خواهش می کنم دوست خوبم

منظور در این تاپیک نوشتن شعرهای سنتی هست که منظور همون شعرهای منظوم یا دارای نظم می باشد نه نثر و شعر نو

 

[IRANIAN VOCAL]

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................. تا تحمل کند آن روز که محمل برود

 

[Silence92]

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................. تا تحمل کند آن روز که محمل برود

دل من ای دل ديوانه من ، كه می سوزی از اين بيگانگی ها

مكن ديگر ز دست غير فرياد ، خدا را بس كن اين ديوانگی ها