ترک دین و دل نمودم ترک جان هم میکنم
غیر عشقت هرچه گویی ترک آن هم میکنم
من نه انم که زبونی کشم از چرخ فلک چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد-
ترک دین و دل نمودم ترک جان هم میکنم
غیر عشقت هرچه گویی ترک آن هم میکنم
دوست دارم تو سخن گویی و من گوش کنممن نه انم که زبونی کشم از چرخ فلک چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد-
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنمدوست دارم تو سخن گویی و من گوش کنم
غم دل را به کلام تو فراموش کنم
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
تو برایم ترانه می خوانیتـحـمـل گـفـتـی و مـن هـم کـه کـردم سـال هـا اما
چـقـدر آخـر تـحـمـل بـلـکـه یـادت رفـتـه پـیـمانت
تو برایم ترانه می خوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گوییا خوابم و ترانه ی تو
از جهانی دگر نشان دارد...
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت | اَبر چَشمَم بر رُخ از سودای تو سیلاب داشت |
ترا من چشم در راهم
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
اَبر چَشمَم بر رُخ از سودای تو سیلاب داشت
مستحب مستی به ره دیدو گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیستترا من چشم در راهم
شباهنگام...
تا چند بسته ماندن در دام خود فريبيمستحب مستی به ره دیدو گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
یک دست جام باده و یک دست زلف یارتا چند بسته ماندن در دام خود فريبي
با غير آشنايي، با آشنا غريبي؟
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن استیک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست
تا تو شدي دلبر من ، صبر برفت از برمن
داده به باد،غم تو ، آتش و خاكستر من
![]()
نگارا این همه قهروغضب چیست * دلت برمانمیسوزد سبب چیست
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارادوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان ميكندالا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
ک عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکلها..............
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان ميكند
در شگفتم من نمي پاشد زهم دنيا چرا
آرزو دارم بفهمی درد رااگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل مارا *به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارارا
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است...............عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کردآرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخورد های سرد را
روی زیبا تو را دارم دوست
قد رعنای تو را دارم دوست
سخن از تک تک اعضای تو نیست
من سراپای تو را دارم دوست
دنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی ..................... زینهار بد مکن که نکرده است عاقلیتار و پود عالم امکان به هم پیوسته است...............عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیمدنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی ..................... زینهار بد مکن که نکرده است عاقلی
با اجازهدنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی ..................... زینهار بد مکن که نکرده است عاقلی
جانسوز دیاری است محبت که طبیبان .......................... رسم است که حال دل بیمار ندانندیک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
من که یک عمر به دنیا بودم .............................. با شما بودم و تنها بودمبا اجازه
یارم تویی در عالم، یار دگر ندارم
تا درتنم بود جان دل از تو بر ندارم
ممنونمن که یک عمر به دنیا بودم .............................. با شما بودم و تنها بودم
خوش اومدین![]()
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغاییممنون
منت هیچ کس نخواهم خورد....نان بازوی خویش خواهم خورد
یارب آن دلبر شیرین که سپردی به منش....میسپارم بتو از دست حسود چمنشدارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |