arc_shl
عضو جدید
یاز بی پرده از در و دیوار ... در تجلی است یا اولی الابصاردیشب گله زلفش با باد همیکردم // گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
یاز بی پرده از در و دیوار ... در تجلی است یا اولی الابصاردیشب گله زلفش با باد همیکردم // گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
یاز بی پرده از در و دیوار ... در تجلی است یا اولی الابصار
مردانگی آموز اگر طالب فیضی .. هرگز نخورد آب زمینی که بلند استروزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام
مردانگی آموز اگر طالب فیضی .. هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
تشنه ی خون من زار نمیباید بود .................. تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود
دیدی آن تُرک ختا دشمن جان بود مرا// گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين، و ديگرگون نخواهد شد
به به خانم مدیر ، واقعا مدیر ، چون رشته هم مدیریته
دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
ممنون مهندس
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز
البته اون ز هست نه "ر" که به اشتباه نوشتی "هنور"
زلف او دام است و خالش دانه ی آن دام و من
بر اميد دانه ای افتاده ام در دام دوست
بله، درست میگین. ببخشید.
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دستم چو شد حمایل در گردن خیالت
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم
دستم چو شد حمایل در گردن خیالت
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
دستم چو شد حمایل در گردن خیالت
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را
آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود،از دل و از جان نرود
در وی سر سرجویان گردان شده از گردن
در وی دل جانبازان تنها شده از تنها
آمده ام با عطش سال ها...........تا تو کمی عشق بنوشانیم
من دست شسته ام از غرورم برای تو
افتاده ام چو قطره شبنم به پای تو
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ما و زلف او به یک طالع ز مادر زاده ایمدلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
ما و زلف او به یک طالع ز مادر زاده ایم
میشوی اشفته حال از روزگار ما مپرس
سیزده را همه عالم بدر از شهر امروز
من خود ان سیزدهم کز همه عالم بدرم
من درد تو را ز دست آسان ندهمسیزده را همه عالم بدر از شهر امروز
من خود ان سیزدهم کز همه عالم بدرم
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویممرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم![]()
مگر امروز به بالین من آیی که دگرمن چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
مگر امروز به بالین من آیی که دگر
عمر کوتاه مرا وعده ی فردا تنگست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |