آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ........... آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
داری دلی چو کعبه و ز جهل و از ضلالت
در کعبه میگذاری بوجهل و بولهب را
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ........... آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
افتادگی آموز اگر طالب فیضی .. هرگز نخورد آب زمینی که بلند استداری دلی چو کعبه و ز جهل و از ضلالت
در کعبه میگذاری بوجهل و بولهب را
افتادگی آموز اگر طالب فیضی .. هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
یک نفر آمد صدایم کردو رفت ..... در قفس بودم رهایم کرد و رفت
تو کز محنت دیگران بی غمی ........... نشاید که نامت نهند آدمی
یک نفر آمد صدایم کردو رفت ..... در قفس بودم رهایم کرد و رفت
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست .... ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق ........... هر دم از نو غمی آید به مبارک بادم
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست .... ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم .. لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
تا توانی دلی به دست آور ............. دل شکستن هنر نمی باشد
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم .. لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی![]()
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم .... طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یک شبی مجنون به خلوتگاه ناز ............. با خدای خویشتن می کرد راز
دوست عزیزم تشکر هام تموم شدن . ببخشید.خسته نباشید![]()
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم .... طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
فدای سرت![]()
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ... که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مست مستم ساقیا دستم بگیر .............. تا نیفتادم ز پا دستم بگیر
خیلی لطف دارین![]()
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ... که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد ................. نوبت خاموشی من سهل و اسان می رسد
آنان ک محیط فضل و آداب شدند ... در جمع کمال شمع اصحاب شدنددل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا دردا ک راز پنهان خواهد شد آشکارا
آنان ک محیط فضل و آداب شدند ... در جمع کمال شمع اصحاب شدند
آنان ک محیط فضل و آداب شدند ... در جمع کمال شمع اصحاب شدند
در بیابان گر ب شوق کعبه خواهی زد قدم...
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور..
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس ............ کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
تا نگرید طفلک حلوا فروش ... دیگ بخشایش کجا آید به جوشرفتن اولاست ز کوی تو ، ستادن غلط است ............. جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست ............... خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
تا نگرید طفلک حلوا فروش ... دیگ بخشایش کجا آید به جوش
شب به کاشانه اغیار نمیباید بود .............. غیر را شمع شب تار نمیباید بود
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را ....دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارااسمان بار امانت نتوانست کشید
غره به نام من دیوانه زدند
وفا نکردی و کردم جفت ندیدی و دیدم .... شکستی و نشکستم بریدی و نبریدمای یار من خبرت هست ز من
که سخت دلگیرم
از تو
دلی کز معرفت نور و صفا دید .. به هر چیزی که دید اول خدا دیدمهرم را تقدیمت کردم
جایش جز حسرت چیزی
نصیبم نشد
می روی و گریه می آسد مرا .. ساعتی بنشین که باران بگذرددر میان راه نشستم
و تنها
به خدا گفتم ورقه ام را بگیرد
خسته ام
می روی و گریه می آسد مرا .. ساعتی بنشین که باران بگذرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |