تاکی درانتظار قیامت توان نشست ... برخیز تا هــــــزار قیامت بپا کنیم.روزها گر رفت گو رو باک نیست........... تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
تاکی درانتظار قیامت توان نشست ... برخیز تا هــــــزار قیامت بپا کنیم.روزها گر رفت گو رو باک نیست........... تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
مرو راهی که پایت را ببندند
مکن کاری که هشیاران بخندند
داديم ز كف نقد جواني و دريغا
چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم
مخوان ز دیرم به کعبه ساقی ............... که برده از کف دل من اینجا
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید............. قفسم برده به باغی ودلم شاد کنیدآشنای تو به دل غیر تو را ره ندهد..........که نسازند به یک خانه دو بیگانه بهم
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویممن نگویم که مرا از قفس ازاد کنید............. قفسم برده به باغی ودلم شاد کنید
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
تبسمی ز لب دلفریب او دیدمامروز که دردست توام مرحمتی کن ... فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
در دیاری که جوانانش عصا از کور می دذدندتبسمی ز لب دلفریب او دیدم
ک هرچه با دل من کرد آن تبسم کرد
من درد تو را ز دست آسان ندهمدر دیاری که جوانانش عصا از کور می دذدند
من نابخرد نادان محبت جستجو کردم
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسیمن درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور!
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریستروز مــن شــب شـد و آن مـاه بـه راهـی نـگـذشـت
این چه عمریست که سالی شد و ماهی نگذشت؟
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توستتکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش!
وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلکشاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردیوان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش!
یا رب ز ابر هدایت برسان بارانیشبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
دیوانه دلی خفته در این خلوت خاموشیا رب ز ابر هدایت برسان بارانی
پیش از آنکه ز میان گرد و غباری خیزد!
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماریدیوانه دلی خفته در این خلوت خاموش
او زاده ی غم بود زغم های جهان گشت فراموش
شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کیشکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش!
عالی بود سپاس از همراهی شما!
شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نگفتن تا کی
ممنون.
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
از دشمنان شکایت برند به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم ؟
دلا بی من چه میکردی تودرکوی حبیب منموج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک ........................... دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد!
نیست بر لوح دلم جزء الف قامت یاردلا بی من چه میکردی تودرکوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل توهم گشتی رقیب من
متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهاننیست بر لوح دلم جزء الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم!
تو پنداری که بدگو رفت و جان بردمتن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم استتو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است!
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشقتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |