nafas z
عضو جدید
دوش ازین غصه نخفتم که رفیقی میگفت............حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
در غم ما روز ها بی گاه شد......روزها با سوزها همراه شد
دوش ازین غصه نخفتم که رفیقی میگفت............حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند................وندران ظلمت شب اب حیاتم دادنددر غم ما روز ها بی گاه شد......روزها با سوزها همراه شد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند................وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
درنیابد حال پخته هیچ خام........پس سخن کوتاه باید، والسلام
دوش در تیرگی عزلت جان فرسایی>>><<<گشت روشن،دلم از صحبت روشن راییمن برنخیزم از سر ِ راه ِ وفای تو // از هستی ام اگر چه برانگیختند گَرد
دوش در تیرگی عزلت جان فرسایی>>><<<گشت روشن،دلم از صحبت روشن رایی
یاد ِ دلنشین ات ، ای امید ِ جان
هر کجا روم ، روانه با من است
توهمان به که نیندیشی به من و درد روانسوزم.............که من از درد نیاسایم که من از شعله نیفروزم
توبا خدای خود انداز کار ودل خوشدار
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می خور که دمی خوشتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر گور یک به یک خواهد تافت
توبا خدای خود انداز کار ودل خوشدار
که رحم اگرنکند مدعی خدا بکند
در كار عشق او كه جهانیش مدعی است // اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست
تو را در دل درخت مهربانی......به چه ماند؟ به گلزار خزانی
برهنه گشته و بی بار مانده......گل و برگش برفته، خار مانده
هر آنکس که دستش به کاری نسوخت...............نه داند خرید و نه داند فروخت
تا تماشای جمال خود کند.....نور خود در دیده ی بینا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود....این همه اسرار بر صحرا نهاد
دانی ز چه رو سر نهان با تو نگویم............طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یکی زشب گرفتگان چراغ برنمی کند......کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم ................گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت.......کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر...........به غیر گریه که آنهم به اختیارم نیست
ممنون از همراهیتون
روز خوش![]()
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي ، همت کن
و بگو ماهيان ، حوضشان بي آب است
باد مي رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا ميرفتم
من نگویم که چنین باش و چنان لیکن تو............آنچنان باش که شرمنده وجدان نشوی
انچنان مهر توام در دلو جان جای گرفت................ که اگر سربرود از دلو از جان نرود...
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا// یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
در این روش که تویی گر به مرده برگذری>>><<<عجب یاشد که اگر نعره آید از کفنشانچنان مهر توام در دلو جان جای گرفت................ که اگر سربرود از دلو از جان نرود...
در این روش که تویی گر به مرده برگذری>>><<<عجب یاشد که اگر نعره آید از کفنش
یکی درد و یکی درمان پسندد ......... یکی وصل و یکی هجران پسنددشهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان.....................چو تیره رای شوی کی گشایدت کارییکی درد و یکی درمان پسندد ......... یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ... پسندم آنچه را جانان پسندد
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ........... ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشتدلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان.....................چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ..............ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن استیار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ........... ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ..............ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
مدعی خواست که اید به تماشاگه راز...............دست غیب امدوبر سینه نامحرم زد
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق ........... هر دم از نو غمی آید به مبارک بادم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |