دردم نهفته به ز طبیبان مدعی ............... باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنندمدعی خواست که اید به تماشاگه راز...............دست غیب امدوبر سینه نامحرم زد
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی ............... باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنندمدعی خواست که اید به تماشاگه راز...............دست غیب امدوبر سینه نامحرم زد
دراین خمار کسم جرعه ای نمیبخشد..........................ببین که اهل دلی در میان نمیبینمدردم نهفته به ز طبیبان مدعی ............... باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
دراین خمار کسم جرعه ای نمیبخشد..........................ببین که اهل دلی در میان نمیبینم
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی/نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهیما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم ............ بیهوده چه گوئیم همینیم که هستیمخسته نباشید و ممنون از همراهیتون![]()
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی/نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
یا رب روا مدار که گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود
لـالـه در دامـن کـوه آمد و من بی رخ دوستدل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائـل
![]()
میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست........... تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیزلـالـه در دامـن کـوه آمد و من بی رخ دوست
اشـک چـون لـالـه سـیـراب بـه دامـن کـردم
میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست........... تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش...............نگار خویش تو دیدم به دست بیگانهزلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بربادم
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویندمن رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش...............نگار خویش تو دیدم به دست بیگانه
یار مفروش بدنیا که بسی سود نکرد............انکه یوسف بزر ناسره بفروخته بودهمه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
دلم تا عشق باز آمد در او جز غم نمی بینمیار مفروش بدنیا که بسی سود نکرد............انکه یوسف بزر ناسره بفروخته بود
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق..............ترک کام خود گرفتم تا براید کام دوستدلم تا عشق باز آمد در او جز غم نمی بینم
دل بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستمیل من سوی وصال و قصد او سوی فراق..............ترک کام خود گرفتم تا براید کام دوست
خسته نباشی عزیزم وممنون بای
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتاتکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شمام خسته نباشی
بای.
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ایشبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد!
یاس بوی مهربانی می دهددل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای
عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم................گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم.یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد!
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمیاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد!
مرا که از رخ او ماه در شبستان استدوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم................گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم.
من مست می عشقم هشیار نخواهم شددر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی توباشم
یک قصه بیش نیست غم عشق ووین عجب........کز هر زبان که میشنوم نامکرر استمرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی!
ده روزه مهر گردون افسانه استو افسون ..........نیکی به جای یاران فرصت شمار یارامن مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد!
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییده روزه مهر گردون افسانه استو افسون ..........نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی!
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم.............دولت صحبت ان مونس جان مارا بس........ خسته نباشد وبای
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
آنچنان در هوای خاک درش
می رود آب دیده ام که مپرس
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |