تا کی اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
درهمه عمر دمی خاطرمن شادنبود... گریه انگیزتراز مهر من آبان من است
تا کی اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
درهمه عمر دمی خاطرمن شادنبود... گریه انگیزتراز مهر من آبان من است
تو را ان به که روی خود زمشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفـت
![]()
تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تو رفته ای که بی من سفر کنی
من مانده ام که بی تو شبها سحر کنم
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدی ست که آهسته دعا نتوان کرد
درزمان ما اگر یکرو رفیقی یافتی ... درحریم کعبه انسش بجای آورنماز
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش مذهب/ جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب
ز بس خو با خیال او گرفتیم/ وصال و هجر یکسان است ما رابارها از لب خود،عشوه شیرین دادی>>><<<فکرجان کندن فرهاد نکردی هرگز
از دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم /ز بس خو با خیال او گرفتیم/ وصال و هجر یکسان است ما را
مهمان عزیزی که پی دیدن رویشاز دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم /
که ان درد به صد هزار درمان ندهم
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودمهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سر کشد از بام و در اینجاست!
دامن مکش به ناز که هجران کشیده امترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستدامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام!
تو مو میبینی و من پیچش موماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
وقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفتتو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو!
اگر مجنون دل شوریده ای داشتوقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفت
تا چرا شکر نگفتم شب تنهایی را
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتیاگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود !
انتهای هرچه رسوایی منمدرس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشتانتهای هرچه رسوایی منم
عاشق شب های تنهایی منم!
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستمن چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تومرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست!
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویمتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفاییمن نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم!
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشممن ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شدیک چشم زدن غافل از آن ماه نباشم
ترسم که نگاهی کند آگاه نباشم!
دوست دارد یار این آشفتگیمرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
یا رب سببی ساز که یارم به سلامتدوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی!
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسدیا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |