راز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییمدر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
با دوست بگوییم که او محرم راز است
راز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییمدر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گرددراز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
تشکر.........تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گردد
چو یک دم با تو بنشینم دل از هر غم رها گردد!
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دستتشکر.........
دیدی ای دل که غم عشق دگر چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توستدامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان شود!
تو را پرواز بس زود است و دشواردل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توست
بر در و دیوار دلم , نقش تو و نگار توست
روز وصل دوستداران یاد بادتو را پرواز بس زود است و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار!
در تیره شب هجر تو جانم به سر آمدروز وصل دوستداران یاد باد
یادباد آن روزگاران یاد باد
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبدر تیره شب هجر تو جانم به سر آمد
وقت است که همچون مه تابان به در آیی!
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تویک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنویم نا مکرر است
ویرانه نه آنست ک جمشید بنا کردتاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو!
تا کی به تمنای وصال تو یگانهویرانه نه آنست ک جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو
صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه!
دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد
هرکس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
در عجبم دوست چرا می شکند
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشددل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد
شیرین تر از لیلی مجنون تر از فرهاد!
نیازارم ز خود هرگز دلی رادردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمنیازارم ز خود هرگز دلی را
که میترسم در او جای تو باشد!
تویی سرچشمه پاکی و رادیدور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفت
تویی سرچشمه پاکی و رادی
که فطرت را به جانت آب دادی!
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد | / | به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد / به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
شاه نشین چشم من تکیه گهخیال توستدر ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش!
وارث تمام اضطراب های من سلامشاه نشین چشم من تکیه گهخیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیموارث تمام اضطراب های من سلام
لیلی قشنگ خواب های من سلام!
یا رب چه چشمه ایست محبت که من از آنما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بد نام شوی
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آیدیا رب چه چشمه ایست محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم!
دل به دلبر گر سپاری دل بریمژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کســـــــــی می آید
يادم آيد : تو به من گفتي :دل به دلبر گر سپاری دل بری
دل بری کن تا بیابی دلبری!
نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آیديادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بودنشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
که پیشم از پی تیر خود آن ابرو کمان آید!
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزنددوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |