تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو میگردمتا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
تو ای پیدا و نا پیدا به دنبال تو میگردم!
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو میگردمتا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
ماه من نیست در این قافله، راهش ندهیدتو ای تنها تر از تنها به دنبال تو میگردم
تو ای پیدا و نا پیدا به دنبال تو میگردم!
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو میگردم
تو ای پیدا و نا پیدا به دنبال تو میگردم!
تو را می جویم ای زیباترین گلواژه هستیماه من نیست در این قافله، راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
ماهم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آئینه ی شوق و دل آگاهش نیست
ماه من نیست در این قافله، راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
ماهم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آئینه ی شوق و دل آگاهش نیست
من به باغی باغبانی میکنم با چشم ترتو را می جویم ای زیباترین گلواژه هستی
تو ای عالم ترین معنا به دنبال تو میگردم!
تو را می جویم ای زیباترین گلواژه هستی
تو ای عالم ترین معنا به دنبال تو میگردم!
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتمن به باغی باغبانی میکنم با چشم تر
کز درختش دیگران گلهای رنگین میبرند
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یارما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران
استاد شهریار
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودمنیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم!
می روی و گریه می آید مراماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
استاد شهریار
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشممی روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد!
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشبدور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفت
ممنون از هراهی تون
روز خوبی داشته باشین
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب
بدین سان خواب خود را با تو زیبا میکنم هرشب
ره زین شب تاریک نبردند برون
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم همه عمر
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
من همانم که اگر دوست مرا ياد کنددردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هــــم
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییمن همانم که اگر دوست مرا ياد کند
به صفاي قدمش ديده ي خود فرش کنم
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیممن ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی!
می رسد روزی که شرط عاشقی دلداگی استیادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
می رسد روزی که شرط عاشقی دلداگی است
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود!
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم | / نقشی به یاد روی تو بر آب میزدم |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم / نقشی به یاد روی تو بر آب میزدم
من نگويم كه به درد دل مــن گوش كنيدما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیمن نگويم كه به درد دل مــن گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
یارم چو قدح به دست گیرددلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی!
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با منیارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
شرمنده
تشکرام تموم شده
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که دل ز مهرت پر کنم تا فرصتی دارم!
خواهش میکنم تشکر بهانه است ...
در این دنیا کسی بی غم نباشدمرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
دوش در حلقــــه مـــا قصه گيسوي تو بوددر این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد!
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمدوش در حلقــــه مـــا قصه گيسوي تو بود
تا سر شب سخن از سلسله موي تو بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |