آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
توراکه هرچه مرادست درجهان داری............. چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
یارا بهشت صحبت یاران همدمستتوراکه هرچه مرادست درجهان داری............. چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
تو را ز حال پریشان ما چه غم داردیا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
ره میخانه و مسجد کدام استتوبه کردم که دگر می نخورم در همه عمر................ بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
توبه کردم که دگر می نخورم در همه عمر................ بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوستوسنی کردم ندانستم همی ...............کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند............. آیا بود آنکه گوشه چشمی به ما کننددلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
دل چو پرگار بهر سود و رانی میکردآنان که خاک را بنظر کیمیا کنند............. آیا بود آنکه گوشه چشمی به ما کنند
دل چو پرگار بهر سود و رانی میکرد
وندران دایره سرگشته پا برجا بود
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرددارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس.............. که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبدر به ز خودی نظر مکن، غصه مخور.....................در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنویم نا مکرر است
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویتا سر زلف تو در دست نسیم افتادست ...................دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شانههایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه............ تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
تـوخود ای گوهر یکدانه کجایی آخردر مرام ما نيست هرگز ترک دوست
چونکه با او عهد بستيم جان ما همراه اوسـت
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیتـوخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشـد
![]()
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز
یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
مستوری و عاشقی به هم ناید راست
گر پرده نخواهی که درد، دیده بدوز
یک عمر پریشانی دلبسته به مویی است............... تنها سرمویی ز سرموی تو دورم
زاهد پشیمان را ذوق باده در جام است ........ عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی
یک عمر پریشانی دلبسته به مویی است............... تنها سرمویی ز سرموی تو دورم
من آنم که چون جام گیرم به دست
ببینم در آن آینه هر چه هست
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت...........................جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو
زانکه اصل تو برون از نفس توست و جان توست
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
نگاه ميكنم اما به گريه مي آيم
به قاب عكس تو اي نوبهار زيبايم
هنوزعشق تو دراشك هاي من جاريست
هنوز بوي تورامي دهد غزل هايم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |