تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری
یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوهی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را
تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارایافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوهی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرغند و بخارا را
تن ز جان و جان ز تن مستور نیستافسوس که آنچه بردهام باختنیست
بشناخته ها تمام نشناختنیست
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرآنچه برداشتنیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
تا فصل وصال منتظر خواهم ماندتا ديدن يارمنتظر خواهم مانددر غيبت او اگر مرا دار زنندبر چوبه دار منتظر خواهمماند
ما نمانیم و عکس ما ماند / کار دنیا عجیب بر عکس استدلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
من از سمت سپاه عشق بازان آمدم سویتکه بنویسم خجالت میکشد ماه از گل رویت
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندتا دل خاقانی است از تو همی نگذرد
بو که درآرد به مهر آن دل کین توز را
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای توآنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
از هر کرانه تیر دعا کرده ام رواندل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قدر تو چه داند صدف در شب*افروز را
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
مه ز جور فلک دو تا شده است؟
یا ز مه پاره ای جدا شده است؟
دل ز دستم شد و نیامد باز
تا به دست که مبتلا شده است؟
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
به گرگمان بده ثابت شود برادری اتتویی که ارث طلب داری از مردم
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگریبه گرگمان بده ثابت شود برادری اتتویی که ارث طلب داری از مردم
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد ؟
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد؟...
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمعای سر زلف تو مجموع پریشانیها
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
یاری که به من نامه نوشتست، هلالی
عیسی*ست، شفانامه به ایوب نوشتست
تامل کنان در خطا و ثواب
به از ژاژ خایان حاظر جواب
سعدی
باز این خط خوب و رقم تازه بلایی*ست
این تازه رقم را چه بلا خوب نوشتست
بر نامه سیاهی طلبد آیت رحمت
ما طالب آنیم که مطلوب نوشتست
تبسم تو تجسم تمام خوبی هاست
لختی بخند لبخند گل زیباست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |