یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناک
عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت
چون گذشت از دل تیر خدنگش، گو بیا تیر اجل
هر چه آید بگذرد، چون هرچه آمد آن گذشت
تلخست دهان عیشم از صبر---------------این تُنگِ شکر بیار قندی
یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناک
عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت
چون گذشت از دل تیر خدنگش، گو بیا تیر اجل
هر چه آید بگذرد، چون هرچه آمد آن گذشت
یا تمنای وصال تو مرا خواهد کشتتلخست دهان عیشم از صبر---------------این تُنگِ شکر بیار قندی
تو آن در مکنون یکدانهاییا تمنای وصال تو مرا خواهد کشت
یا تمنای جمال تو مرا خواهد کشت
باز در جلوهٔ ناز آمده*ای همچو نهال
جلوهٔ ناز نهال تو مرا خواهد کشت
شاه من تا به کی این سرکشی و حشمت و ناز؟تو آن در مکنون یکدانهای
که پیرایهٔ سلطنت خانهای
نگهدار یارب به چشم خودش
بپرهیز از آسیب چشم بدش
شاه من تا به کی این سرکشی و حشمت و ناز؟
وه! که این جاه و جمال تو مرا خواهد کشت
گم شدی باز، هلالی به خیال دهنش
این خیالات محال تو مرا خواهد کشت
ناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواهتو که جان می دهی بر دانه در خاک
غبار از چهر گل ها می کنی پاک
غم دل های ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن
تا پای علی به بیت توحید گذاشت ... اسلام به دهر نقش جاوید گذاشتناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواه
ما همه دیوانه ایم، اینجا کسی عاقل کجاست؟
آرزوی ساقی و پیر مغان دارم بس
آن جوان خوب رو و آن مرشد کامل کجاست؟
تا قیامت گر بگویم زین کلامتا پای علی به بیت توحید گذاشت ... اسلام به دهر نقش جاوید گذاشت
تا قیامت گر بگویم زین کلام
صد قیامت بگذرد وین ناتمام
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
تا کی رقیب دست و گریبان شود به من؟مادر که کسی به فکر فردایش نیست
یک ذره امید توی رویایش نیست
هر روز نگاه می کنم جز زیلو
یک تکه بهشت زیر پاهایش نیست
در شب وصل از فروغ ماه گردون فارغم
این چنین ماهی که من دارم در آن محفل کجاست؟
روزگاری شد که از فکر جهان در محنتم
یا رب! آن روزی که بودم از جهان فارغ کجاست؟
تا کی در انتظار گذاری به زاریم .... بازآ پس از این همه شب زنده داریمتا کی رقیب دست و گریبان شود به من؟
شوخی که می*گرفت گریبان من کجاست؟
خوش آن که چون به سینه ز پیکان نشان نیافت
تیر دگر کشید که پیکان من کجاست؟
تو خوب روی تری زآفتاب و شکر خدا ... که نیستیم زتو در روی آفتاب خجل
لطفن دو سه سطر زندگی قرض بگیرلای کلمات مرده را درز بگیرنگذار به مردن دلم بو ببرنداین شاعر مرده را خودت فرض بگیر
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش ... که شد ز شیوه ی آن چشم پر عتاب خجللطفن دو سه سطر زندگی قرض بگیر
لای کلمات مرده را درز بگیر
نگذار به مردن دلم بو ببرند
این شاعر مرده را خودت فرض بگیر
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول ... وآخر بسوخت آن هم در کسب این فضائل
رفتست عزیز من و مکتوب نوشتست
یوسف خبر خویش به یعقوب نوشتست
شد نامهٔ محبوب خط بندگی من
من بندهٔ آن نامه که محبوب نوشتست
لعل تو یک خنده زد، مرده دلی زنده کردرواست نرگس مست ار فکند سر در پیش ... که شد ز شیوه ی آن چشم پر عتاب خجل
لعل تو یک خنده زد، مرده دلی زنده کرد
حسن تو یک شعله زد، سوخته*ای درگرفت
تاختن آورد هجر، تیغ بلا آخته
زحمت هستی ما، از ره ما برگرفت
دیده ی بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش ... زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم
تو که آگاهی که چه شبهایی بایاد او بنشستیم
شب بارانی غم پنهانی رفت و نور بصر آمد
دیده ی بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش ... زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم
روی نی، شمس غیب با تو نمودمرا گفتی بگو چبود تفکر
کز این معنی بماندم در تحیر
دل تنگ من از تو شِکوه داره ... آروم آروم ز چشمم گریه بارهروی نی، شمس غیب با تو نمود
بوسه نی، عمر جاودان به تو داد
آن حیاتی که روح زنده بدوست
از دو لعل شکر فشان به تو داد
هر آتشین گلی که بر اطراف خاک ماستدل تنگ من از تو شِکوه داره ... آروم آروم ز چشمم گریه باره
هر آتشین گلی که بر اطراف خاک ماست
از آتش دل و جگر چاک چاک ماست
دامن کشان ز خاک شهیدان گذشته ای
گردی که دامن تئو گرفته ست خاک ماست
مست عشقم مست شوقم مست دوست
تا از نتیجه ی فلک و طور دور اوست ... تبدیل سال و ماه و خزان و بهار هم
تیغ عیار چه باید ز پی کشتن منمست عشقم مست شوقم مست دوست
مست آن دلبر که عالم مست اوست
از جرعه ی تو خاک زمین دُرّ و لعل یافت ... بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریمتیغ عیار چه باید ز پی کشتن من
هم تو کش کز تو نیاید به دل آزار مرا
تو نکوتر کشی ایرا تو سبک دست تری
خیز و برهان ز گراندستی اغیار مرا
مردی نبود فتاده را پای زدناز جرعه ی تو خاک زمین دُرّ و لعل یافت ... بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |