ممنونم. شب شما هم بخیر دختر خوش الحان
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعرهای عاشقانه مال من نیست
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر
دیدی آن تُرک ختا دشمن جان بود مرا ؟ //گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردمرسوا منم و گرنه تو صد بار در دلم
رفتی و آمدی و کسی را خبر نشد
دیدی آن تُرک ختا دشمن جان بود مرا ؟ //گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
مگر دیوانه خواهم شد در ای سودا که شب تا روز
سخن با ماه می گویم پری در خواب می بینم
می بیفزا ، چو شوقم افزودی
روی پنهان مکن ، چو بنمودی
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
بند روان گسسته*ام انس روان من کجا
گه گهی آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدی
گرم جگر شدم ز تب سرکه*فشان من کجا
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرااگر تندبادی براید ز کنج
بخاک افگند نارسیده ترنج
فردوسی
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
باجگه دیدم و طیار ز آراستگی
عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
خاقانی
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخورای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من هيچ كس را آن سوي ديوارها نداشته باشم شايدرخ زیبای تو را خال زنم بر بدنم
تا بماند یادگار کفنت در بدنم
من هيچ كس را آن سوي ديوارها نداشته باشم شايد
اما
در اين غروب كسالت بار
هيچ چيز به اندازه ي تلفني از زندان
خوشحالم نمي كند
و مردي كه اعتراف كند
گاهي
به جاي آزادي
به من مي انديشد
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
نمی تواند زیاد دور شده باشد
با گلوله ای که به قلبش شلیک کردیم
جای دوری نمی تواند رفته باشد عشق
بی گمان
در قلب یکی از ما دو نفر
پنهان شده است
" رویا شاه حسین زاده "
تو با من باش و بگذارعالمی از من جدا گردد
چو یکدم با تو بنشینم دل از هر غم رها گردد
دلم مثل زمین لَرزَه اَلَرزَهتو با من باش و بگذارعالمی از من جدا گردد
چو یکدم با تو بنشینم دل از هر غم رها گردد
دلم مثل زمین لَرزَه اَلَرزَه
آخه چَمِت به هَمَه دنیا اَرزَه
اَمِی تا جُن دارُم قَدِد بَشُم مِن
اَگَ اون چَمِ مِشکینِ تو بَرزَه
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تونمی دانم چه تاثیریست در عشق
که بیمارش به صحت نیست مایل
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو
می*خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
می*خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
جوهرتیغ بود خارو خس بیشهٔ ما
بس که چون شمع به غم نشوونما یافته*ایم
شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما
آنقدر در کشتی عشقت نشینم تا سحر
یا به ساحل میرسم یا غرق دریا میشوم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم // هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی تورا با غم چه کار است
تا فتادم در قفای چشم سحرانگیز اوتيمـــارِ غريبان سببِ ذكـــرِ جميــل است
جانا مگـر اين قاعده در شهرِ شما نيست
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |