mx_2000
عضو جدید
تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدگان کشتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشـــانم، پریشـــان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفـــــــریدند
تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدگان کشتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشـــانم، پریشـــان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفـــــــریدند
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
از سینه ی تنگم دل دیوانه گریزد
دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد
من از دل و دل از من دیوانه گریزان
دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد
دل چون آینه ی اهل صفا می شکنند ... که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران
دل چون آینه ی اهل صفا می شکنند ... که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران
نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت...............وقت رندی و طرب گردن رندان پیداست
تا بود نسخه ی عطری دل سودا زده را
از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم
ما ز بالاییم و بالا میرویم........................ما ز دریاییم و دریا میشویم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
مگر یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
مگر یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه
صد بار به تو گفتم کم خور دو سه پیمانه
هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن
نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
بد پسندی جان من برهان نادانی بود
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
آگر چه بین شما تشنه سخن بودمثنا و حمد بیپایان خدا را//که صنعش در وجود آورد ما را
من آن بینوایم که تا بودهام//نیاسایم ار یکدم آسودهامآگر چه بین شما تشنه سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
من آن بینوایم که تا بودهام//نیاسایم ار یکدم آسودهام
من معتقدم که ما جوان میمیریم
مابین زمین و آسمان میمیریم
لبهای من و تو لاله و لادن شد
از هم که جدا کنندمان میمیریم
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
که باده با تو حلال است و آب بی تو حرام
دانی از زندگی چه خواهم ،
من تو باشم...تو...پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ...بار دیگر تو....
وصالت گــــر مرا گـــــردد میسر
بود هر روز من چون عید نوروز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |