امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا،بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چراتا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم / بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا،بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چراتا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم / بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی...دست دعا برآرم و در گردن آرمتالا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهاآمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا/بي وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
از دم صبح ازل تا آخر شام ابدتا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم / بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها
آن را که چنين دردي از پاي دراندازد / بايد که فروشويد دست از همه درمانهامحراب ابرویت بنما تا سحرگهی...دست دعا برآرم و در گردن آرمت
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
دل محرم بود چون تختهء خاك/ بر او دستي زني حالي شود پاكاز دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را....به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راآن را که چنين دردي از پاي دراندازد / بايد که فروشويد دست از همه درمانها
که گفت بر رخ خوبان نظر خطا باشددل محرم بود چون تختهء خاك/ بر او دستي زني حالي شود پاك
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی...دست دعا برآرم و در گردن آرمت
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيداگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را....به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
دائم گل این بستان شاداب نمی ماندآي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دوست دارم بنوازم تن سیمینت راآي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است...وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام استاگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را،به خال هندویش بخشم سرقند و بخارا را
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست...گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاستآي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است...وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست...گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودتا تو نگاه مي کني کار من آه کردن است ---- اي به فداي چشم تو اين چه نگاه کردن است
دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل منترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست...دل سودازده از غصه دو نیم افتادستتا تو نگاه مي کني کار من آه کردن است ---- اي به فداي چشم تو اين چه نگاه کردن است
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرددل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل من
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم واندرين كار دل خويش بدريا فكنم
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیممن در تاریکی جاده ها گم شده ام
کی نور چشمانم را ربودی عشقم
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبندوصف عاشق چه توان کرد که وی از دل و جان
هر بلایی که ز یار است خریدار شود
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسیست که در عقد بسی داماد است
تو چه فکر می کنی؟
راستی کدام یک درست گفته اند؟
من که فکر می کنم
گل به راز زندگی اشاره کرده است
قیصر امین پور
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان/ وان سهی سرو خرامان به چمن باز رساندرشبی غمگین تر ازمن
قصه ی رفتن سرودی
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه وخورشید به منزل چو به امر تو رسند یار مهروی مرا نیز به من باز رسان
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |