تو هم با سرو بالایی سری داری و سودایی
کمند آرزو بر جان من تنها نمی افتد
دمی نشستی و رفتی، ولی به محفل ما
هنوز بوی گل و عطر یاسمن باقی است
تو هم با سرو بالایی سری داری و سودایی
کمند آرزو بر جان من تنها نمی افتد
دمی نشستی و رفتی، ولی به محفل ما
هنوز بوی گل و عطر یاسمن باقی است
تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی؟
ندیده ای شب من تاب و تب چه می دانی؟
یار گرفته ام بسی، چون تو ندیده ام کسی
شمع چنین نیامده ست از درِ هیچ مجلسی
*سعدی*
یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما
لبخند آفتاب ندیده است بام ما
ازه دل من به ناز تو خو کرده
دردانه کنون شعر تری (تازه ای) رو کرده
ای آنکه نشستم ، بر دل چشم به راه
چشمان مرا شعر تو کم سو کرده
![]()
هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری ناله ی زاری کنم
مراکه باتو شادم پریشان مکن
بیا و سیل اشکم به دامان مکن
![]()
می خواهم از خدا به دعا صد هزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برایِ تو
*هلالی جغتایی*
وی کرده میزبانی ما در دیار ما
باز آ که میهمان توام در دیار تو
نفس تنگه مث زندونه دنیانوشته ای که به من حال خویش را بنویس
نوشتنی نبود حالِ من بیا و ببین
نفس تنگه مث زندونه دنیا
نمیدونی چقد دل خونه حالا
تموم غصه ها مال چشامن
بگو روی کدوم حسرت ببارن
![]()
نه حسرت لب ساقی کشد نه منت جام
به حیرت از دل بی آرزوی خویشتنم
من که شب ها ره ميخانه زدم با دف و چنگ
اين زمان سر به ره ارم چه حکايت باشد
![]()
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شددر
سلام
خداحافظ!
چيز تازه اي اگر يافتيد،
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل باز شود اين در گم شده بر ديوار
حسین پناهی
دل به من گفت بیا با هم بسازیم خانه ای؟
عاشقان کی خانه دارند، دل مگر دیوانه ای؟
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را
من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را
یا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باشاولين اشک را من ريختم ،بر جنازه ي زني که قوطه در شير و خون کنار نارگيلي مرده بود !بي هراس سکوت ُ سنگ ُ ***ه ... !حسین پناهی
یا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باش
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گريه روبروعاشق او
پايان حکايتم شنيدن دارد :
من عاشق او بودم و او عاشق او ...
![]()
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم؟
داوری نیست که از وی بستاند دادم
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
مدامم مست ميدارد نسيم جعد گيسويت
خرابم ميكند هر دم فريب چشم جادويت
تنها هم که باشم
تو کنارم هستی
همیشه باش
ای یار زیبا
ارامش میدهی یار مهربان
کمی به خود نگیر منظورم کتاب بود نه تو
وانگهم در داد جامى كز فروغش بر فلك | زهره در رقص آمد و بر بط زنان مى گفت نوش |
وانگهم در داد جامى كز فروغش بر فلك زهره در رقص آمد و بر بط زنان مى گفت نوش
شیرینتر از انی که فکرش را بکنی
زیبا تر از انی که بتوان توصیفت کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |