DOZI
اخراجی موقت
مرا گرداب تنهایى چنان در خود کشد آخر
که از دست نجاتت دست من شد نااميد آخر
دلم دور از تو کم کم در سياهى داشت گم مى شد
شبى فانوس چشمت را خدا را شكر دید آخر
روزي کـه دلـم پيش دلت بود گرو /دستان مـرا سخت فشردي کـه نرو
امروز دلت به ديگري مايل شد /کـفـشـان مـرا جفت نمودي که برو ...