من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانهتن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون به رگهایم
صدبار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانهتن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون به رگهایم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
هم شکستی ساغر امروزهاشان را
هم به فرداهایشان با کینه خندیدی
گور خود گشتند و ای باران رحمتها
قرنها بگذشت و بر آنان نباریدی
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند
در نماز و در رکوع و در سجوددوش دیدم به ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند
در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود
دي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
تا تو بخاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
ماييم و نواي بي نوايي
بسم الله اگر حريف مايي
یاری بدست کن که بامید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها
درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشتای دوست شکر بهتر یا انکه شکر سازد
خوبی قمر بهتر یا انکه قمر سازد
درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
ورنه از دل نرسیدی به زبان آوازم
ما زفلک برتریم وزملک افزونتریم
بازهمان جا رویم جمله که آن شهرماست
ترا گر نیز میل تابناکیست
نظر چون من بپوش از هر چه خاکیست
تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی؟تاتونگاه میکنی کارمن اه کردن است
ای بفدای چشم تو این چه نگاه کردن است!
تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی؟
ندیده ای شب من, تاب و تب چه می دانی؟
مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرایار درخانه و ما گرد جهان میگردیم
اب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
شاهد ان نيست كه مويي و مياني داردمخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا
به ناله سحر و گریه شبانه خویش
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد
مــــــــا کــــه گذشـــت !در رگ و در ریشه من, این همه گرمی ز چیست؟
شور عشقم, یا شراب کهنه ام, یا آتشم؟
مــــــــا کــــه گذشـــت !
ولـــی بــــه دیـــگری موقــتی بـــودنت را گوشـزد کن
تـــا از همان اول فکـــری بـــه حال جـــای خـــالیت کنـد...
دیشب که یار, انجمن افروز غیر بود
ای شمع, تا سپیده به جای تو سوختیم
شايد اين جمعه بيايد شايدمخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا
به ناله سحر و گریه شبانه خویش
شايد اين جمعه بيايد شايد
پرده از چهره گشايد شايد
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را...به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا رادوش ان صنم چه خوش گفت در دولت مغانم
گر بت نميپرستي تغيير ده قضا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را...به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |