زبانم را نمی دانیهمه را با هم و با عشق بچين
ولي از ياد مبر :
پشت هر كوه بلند، سبزهزاري ست پر از ياد خدا
و در آن باز كسي ميخواند
كه خدا هست ، خدا هست هنوز ..
زحالم بی خبرماندی
سخنها خفته درچشمم
زبانم را نمی دانیهمه را با هم و با عشق بچين
ولي از ياد مبر :
پشت هر كوه بلند، سبزهزاري ست پر از ياد خدا
و در آن باز كسي ميخواند
كه خدا هست ، خدا هست هنوز ..
در نماز تو خدایا بدنم می لرزد // چون به لب نام تو آرم سخنم می لرزذ
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد......حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
در نماز تو خدایا بدنم می لرزد // چون به لب نام تو آرم سخنم می لرزذ
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
دارد دل من صد غم و غمخوار ندارد // این کودک بیمار پرستار ندارد.
قاصدک هان چه خبر آوردی // از کجا وز که خبر آوردی
دوش گیسوی تو را ریخته دیدم بر دوش..........خاطر آشفته ام امشب ز پریشانی دوش
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود ان شاهد هرجایی
شود آسان ز عشق کاری/که بود نزد عقل بس دشوار
رسم عاشق کشی و شیوه ی شهر آشوبی.....جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
دیشب بسیل اشک ره خواب می زدم // نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم........هیچ لایقترم از حلقه ی زنجیر
نبود
این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمت استدر کوی نیک نامی مارا گذر ندادند/گرتو نمی پسندی تغییر ده قضارا
در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند/گرتو نمی پسندی تغییر ده قضارا
این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمت است
کاین همه زخم نهان هست ومجال اه نیست
تا تو را رسم کنم.این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمت است
کاین همه زخم نهان هست ومجال اه نیست
تا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم....
تا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم....
مکن به چشم ارادت نگاه در دنيا
که پشت مار به نقش است و زهر او قتال
لحظه ها را دریابمکن به چشم ارادت نگاه در دنيا
که پشت مار به نقش است و زهر او قتال
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
امروزرابرای گفتن دوستت دارم به عزیزت غنیمت بداریار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
دی شیخ با چراغ گشت همی گرد شهرامروزرابرای گفتن دوستت دارم به عزیزت غنیمت بدار
شایدفردایی باشدودیگرعزیزی نباشد
تویک دنیا باش برای مندی شیخ با چراغ گشت همی گرد شهر
کز دیو و دد ملولمو انسانم آرزوست
اندکی تاب بیار،تویک دنیا باش برای من
نه یک نفر برای تمام دنیا
من ازاین دنیا هیچ نمی خواهماندکی تاب بیار،
تا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم....
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |