bahar-64
عضو جدید
نکندیوسف عمرم رودازمصرخیالت
بازاواره تنهایی چاهم بکنی
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم
کاو ماند اگر چه من نمانم
نکندیوسف عمرم رودازمصرخیالت
بازاواره تنهایی چاهم بکنی
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم
کاو ماند اگر چه من نمانم
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم
کاو ماند اگر چه من نمانم
مرا نرانی از درت
به حق نعمت غمت
تا بمانم من در رهت
تا جان دهم در مکتبت
من که تازانوجان میدهم در مکتبت
بی انکه من درکت کنم
نران مرا از ره و درت
تا وقتی که ترکت کنم
من که تازانو
در خلوص سکوت نباتی فرو رفته بودم
دست و رو را در اصوات موزون اشکال شستم .
بعد در فصل دیگر
کفش من تر شد از « لفظ » شبنم .
بعد ؛ وقتی که بالای سنگی نشستم
الا ای پیرفرزانه مکن منعم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
ای بی وفا رفتی کجاشلاق زنید محمل ها را بی صدا
هرچند اسمان بسته و نمی رود صدا
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلای بی وفا رفتی کجا
سراغ ازما بهترش
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
آسمان بارید بارانی شدیم موج زد دریا طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ی ماباز شد یاعلی گفتیم عشق آغاز شد
کجا دانند حال ما جنس مخالف خواهان !
تا سبکبارن میبارد بر اعتراض صلح خواهان
دلم تنگ است برای گریه کردننشنو از نی،نی حصیطی بی نواست
بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود...
دلم تنگ است برای گریه کردن
کجاست مادر کجاست گهواره من
دیدمش خرم وخندان قدح باده به دستواندر ان اینه صدگونه تماشا می کردنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمضه ای مسئله آموز صد مدرس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمضه ای مسئله آموز صد مدرس شد
من همون لحظه اول اخرراه رومی دیدمدرخواب جمال یارخود می دیدم/وزباغ وصال او گلی می چیدم
مرغ سحری زخواب بیدارم کرد/ای کاش که بیدار نمی گردیدم
من همون لحظه اول اخرراه رومی دیدم
تپش عشق رو تو رگهام عاشقونه می شنیدم
مارا سروسودای کس دیگرنیست/ازعشق تو پروای کس دیگر نیست
جزتودگری جای نگیرد دردل/دل جای تو شد جای کس دیگرنیست
با اجازه همگی منم اومدم
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد//بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
درد خود را می برد از یاد گر من قصه ای........از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم
با اجازه همگی منم اومدم
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد//بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
دنیا به مثل چو کوزه زرین است/گه اب درو تلخ و گهی شیرین است
تو غره مشو که عمرمن چندین است/کین اسب عمل مدام زیر زین است
ما را چو گردباد ز راحت نصیب نیست.......راحت کجا و خاطر نا آرمیده ایمرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/دو سه روزی قفسی ساخته ان از بدنم
هروقت یادم کردی نگاهم کنتا کی به تمنای وصال تو یگانه//اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ما را چو گردباد ز راحت نصیب نیست.......راحت کجا و خاطر نا آرمیده ای
یارب زکرم دری به رویم بگشا/راهی که دراو نجات باشد بنماما را چو گردباد ز راحت نصیب نیست.......راحت کجا و خاطر نا آرمیده ای
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |