شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست .........گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زددر آن هوا که هوا و هوس از او خیزد//چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست .........گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زددر آن هوا که هوا و هوس از او خیزد//چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش
شب فراق نداند که تا سحر چند استدر آن هوا که هوا و هوس از او خیزد//چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش
تو كز سراي طبيعت نمي روي برون...كجا به كوي طريقت گذر تواني كردشب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست .........گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زد
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مستدیده پردرد بودم دست در عیسی زدم//خام دیدم خویش را در پختهای آویختم
من و انكار شراب اين چه حكايت باشد.....غالبا اين قدرم عقل و كفايت باشددیده پردرد بودم دست در عیسی زدم//خام دیدم خویش را در پختهای آویختم
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
به ترتیب ج بده شیخ![]()
چه شد؟شرط مشاعره را بجا نیاوردی بدرود!
چه شد؟
عجب!!!!!!!!!!!!!!ما را مشاعره دو به دو خوشتر ز مشاعره چندگانه که سر و تهش معلوم نباشد!
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتاتا نیاید وحش تو غره مباش//تو بدان گلگونهٔ طال بقاش
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
ياران بخدا بی وفايی نكنیددر اثر افزون شد و در ذات نـی// ذات را افزونی و آفات نی
ياران بخدا بی وفايی نكنید
از عاشق دلخسته جدايی نكنيد
يا اينكه وفاكنيد تا آخر عمر
يا از اول آشنايی نكنيد
روز ها فکر من این است و همه شب سخنمدی سحری بر گذری گفت مرا یار//شیفته و بیخبری چند از این کار
مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار//روح بخش هر قران و آفتاب هر دیارروز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
روشنی طلعت تو ماه ندارد......پیش تو گل رونق گیاه نداردمرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار//روح بخش هر قران و آفتاب هر دیار
روشنی طلعت تو ماه ندارد......پیش تو گل رونق گیاه ندارد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد.....زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شددر سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر//گر سماع منکران اندرنگیرد گو مگیر
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد.....زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد.....قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شددرمان ز کسی دگر نجویم//زیرا ز فراق توست دردم
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد.....قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود........چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شددر آتشم ار فروبری تو//گر آه برآورم نه مردم
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود........چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد......عالم پیر دگرباره جوان خواهد شددیر آمدهای مرو شتابان//ای رفتن تو چو رفتن جان
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد......عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال.......مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدشدر نوای عشق آن صد نوبهار سرمدی//صد هزاران بلبلان اندر گل و گلزار ما
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال.......مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
شب پرتو آفتاب هم هست//خاصه به تموز گرم و تفسان
--------
تموز:تابستان
تفسان: داغ
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |