نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر........هر آنچه ناصح مشفق گویدت بپذیر
روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید//ای خنک آن را که او روی شما را ندید
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر........هر آنچه ناصح مشفق گویدت بپذیر
روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید//ای خنک آن را که او روی شما را ندید
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود.........تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
دوش در حلقه ی ما صحبت گیسوی تو بود.....تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بوددوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددوش در حلقه ی ما صحبت گیسوی تو بود.....تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
مندوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
دوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش......خاطر آشفته ام امشب ز پریشانی دوشدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
شقایق درد من یکی دو تا نیستدوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش......خاطر آشفته ام امشب ز پریشانی دوش
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس.......ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملکشقایق درد من یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست/
یکی خشکیده خون من تو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
کَس را پس پرده قضا راه نشد / و از سر قدر هیچ کس اگاه نشدتویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس.......ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کاش هستی را به ما هرگز نمی دادیتویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس.......ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند.....وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادندکَس را پس پرده قضا راه نشد / و از سر قدر هیچ کس اگاه نشد
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر استا
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند.....وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
در ترازوی تو ناگه جستجو کردنکَس را پس پرده قضا راه نشد / و از سر قدر هیچ کس اگاه نشد
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق.......هردم آید غمی از نو به مبارکبادمدود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
میازار موری که دانه کش است، که جان دارد و جان شیرین خوش استتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق.......هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند /همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکنددر ترازوی تو ناگه جستجو کردن
در کتابی,یا که خوابی خود نمی دانم
نقشی از آن بارگاه کبریا دیدم
تو به کار داوری مشغول و صد افسوس....
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد/ قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شدتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق.......هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
مرمرین پله آن غرفه عاجتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق.......هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند /همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد/ قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.....حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببردمرمرین پله آن غرفه عاج
ای دریغا که ز ما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند، گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.....حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید/ یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.....حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید/ یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
ما ز یاران چشم یاری داشتیم/خود غلط بود آنچه ما پنداشتیمدلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو.....که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس/توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکننددلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو.....که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
من نگوئم که مرا از قفس آزاد کنیدما ز یاران چشم یاری داشتیم/خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
من نگوئم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغیو دلم شاد کنید
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
از تصنیف های استاد شجریان
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |