نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام....بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگدرهجوم ترکتازان وکمانداران عشق
سینه ای اماده بهر تیر باران داشتن
نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام....بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگدرهجوم ترکتازان وکمانداران عشق
سینه ای اماده بهر تیر باران داشتن
نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام....بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگ
گریکشبی زچشم تو خود را نهان کنیم
چون روز روشن است که فردا چه می کنی
در مدرسه اسباب عمل میبخشندتا طاق ابروی بت من تا به تا شد// دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
یاد یاران یار را میمون بوددو یار زیرک و از باده کهن دومنی//فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
در مدرسه اسباب عمل میبخشند
در میکده لذت ازل میبخشند
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم...در میان لاله و گل آشیانی داشتمدو یار زیرک و از باده کهن دومنی//فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
یک چکه ماه افتاده بر یادتو وقت سحر....این خانه لبریز تو شد شیرین گلم حلوای تردو یار زیرک و از باده کهن دومنی//فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه مان لیلی و این مجنون بود
هر دم که در حضور عزیزی برآوریدامن کشان همیشد در شرب زرکشیده//صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادندیاد یاران یار را میمون بود
خاصه مان لیلی و این مجنون بود
هر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفتتا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت//روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
هر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفت
به سر زلف بتان ، سلسله دارا تو بمان
نو بهار آمد و گل س زده چون عارض یارهر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفت
به سر زلف بتان ، سلسله دارا تو بمان
......ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه//مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
......
ینی فک کردم نتونستم خودت بگو![]()
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد//فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
یک مشت بغض یخ زده تفسیر می کند
اندوه و درد غربت بی همزبانیم
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکردهر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد//فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
ویرانی یه عشق...مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو//جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
ویرانی یه عشق...
دیگر نخواهم
جام سبو را
این بزم و مستی
این نقش و رو را
وقتی پرید رنگ تو از پشت قصه هاشعر نو املای بی فعل بیش نیست! شعر موزون آورید از بهر ما!
وقتی پرید رنگ تو از پشت قصه ها
تصویر شد نهایت رنگین کمانیم
خوبه؟
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکردآری!
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ//کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
انکه یوسف بزر ناسره بفروخته بود
ولی من عاشق بعضی از شعرای نوام مثل اشعار فروغ و فریدون مشیری!!!
اصلاً قصد جسارت نداشتم همینجوری نظرم رو گفتم!پس ما ترک وادی کنیم ! باشد که با کس دیگری مشاعره ای صورت گیرد!
در سرای مغان رفته بود و آب زده//نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |