miss eli
عضو جدید
در مدرسه اسباب عمل میبخشند
در میکده لذت ازل میبخشند
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
در مدرسه اسباب عمل میبخشند
در میکده لذت ازل میبخشند
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم...در میان لاله و گل آشیانی داشتمدو یار زیرک و از باده کهن دومنی//فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
یک چکه ماه افتاده بر یادتو وقت سحر....این خانه لبریز تو شد شیرین گلم حلوای تردو یار زیرک و از باده کهن دومنی//فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه مان لیلی و این مجنون بود
هر دم که در حضور عزیزی برآوریدامن کشان همیشد در شرب زرکشیده//صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادندیاد یاران یار را میمون بود
خاصه مان لیلی و این مجنون بود
هر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفتتا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت//روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
هر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفت
به سر زلف بتان ، سلسله دارا تو بمان
نو بهار آمد و گل س زده چون عارض یارهر دم از حلقه ی عشاق ، پریشانی رفت
به سر زلف بتان ، سلسله دارا تو بمان
......ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه//مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
......
ینی فک کردم نتونستم خودت بگو![]()
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد//فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
یک مشت بغض یخ زده تفسیر می کند
اندوه و درد غربت بی همزبانیم
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکردهر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد//فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
ویرانی یه عشق...مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو//جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
ویرانی یه عشق...
دیگر نخواهم
جام سبو را
این بزم و مستی
این نقش و رو را
وقتی پرید رنگ تو از پشت قصه هاشعر نو املای بی فعل بیش نیست! شعر موزون آورید از بهر ما!
وقتی پرید رنگ تو از پشت قصه ها
تصویر شد نهایت رنگین کمانیم
خوبه؟
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکردآری!
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ//کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
انکه یوسف بزر ناسره بفروخته بود
ولی من عاشق بعضی از شعرای نوام مثل اشعار فروغ و فریدون مشیری!!!
اصلاً قصد جسارت نداشتم همینجوری نظرم رو گفتم!پس ما ترک وادی کنیم ! باشد که با کس دیگری مشاعره ای صورت گیرد!
در سرای مغان رفته بود و آب زده//نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
اصلاً قصد جسارت نداشتم همینجوری نظرم رو گفتم!
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده ی من ز هجر خاری دگر است
وز گفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاهتو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم//که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
وز گفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
ابر سیه به چهره ی مهتاب می دود
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنیددیده سیر است مرا جان دلیر است مرا//زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصردیده سیر است مرا جان دلیر است مرا//زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
بوی پبراهن اگر قافله سالار شود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |