مشاعره

وضعیت
موضوع بسته شده است.

وهاب...

اخراجی موقت
ماه من تو شبای تار چشماتو روی هم بذار

رب نادره درخت ز سبزی بود غنی


بس سنگ یک منی ز سر کوه درفتد

آن سنگ کوه گردد، کو، رست از منی


زیرا که هر وجود همی ترسد از عدم

کندر حضیض افتد، از ربوهٔ سنی


ای زادهٔ عدم، تو بهر دم جوانتری

وی رهن عشق دوست، تو هر لحظه ارهنی


هستی میان پوست که از مغز بهترست

عریان میان اطلس و شعری و ادکنی


گر زانک نخل خشکی در چشم هر جهود

با درد مریم، آری صد میوهٔ جنی


مینا کن برونی، و بینا کن درون

دنیا کجا بماند، در دور تو، دنی؟!


ای جان و ای جهان جهان‌بین و آن دگر
و ای گردشی نهاده تو در شمس و در قمر

ای آنک در دلی، چه عجب دلگشاستی!
 

Faezeh77

عضو جدید
رب نادره درخت ز سبزی بود غنی


بس سنگ یک منی ز سر کوه درفتد

آن سنگ کوه گردد، کو، رست از منی


زیرا که هر وجود همی ترسد از عدم

کندر حضیض افتد، از ربوهٔ سنی


ای زادهٔ عدم، تو بهر دم جوانتری

وی رهن عشق دوست، تو هر لحظه ارهنی


هستی میان پوست که از مغز بهترست

عریان میان اطلس و شعری و ادکنی


گر زانک نخل خشکی در چشم هر جهود

با درد مریم، آری صد میوهٔ جنی


مینا کن برونی، و بینا کن درون

دنیا کجا بماند، در دور تو، دنی؟!


ای جان و ای جهان جهان‌بین و آن دگر
و ای گردشی نهاده تو در شمس و در قمر

ای آنک در دلی، چه عجب دلگشاستی!

عاقا یکی بیاد فکه منو ببنده از تعجب
 

وهاب...

اخراجی موقت
عاقا یکی بیاد فکه منو ببنده از تعجب

بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید​
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید​
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید​
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید​
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید​
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید​
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید​
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید​
 

Faezeh77

عضو جدید
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید​
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید​
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید​
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید​
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید​
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید​
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید​
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید​

دیگری برخاست می شد مست مست
پای کوبان برسر آتش نشست
 

وهاب...

اخراجی موقت
دیگری برخاست می شد مست مست
پای کوبان برسر آتش نشست

تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو

نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

ای گدایان خرابات خدا یار شماست

چشم انعام مدارید ز انعامی چند

پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش

که مگو حال دل سوخته با خامی چند

حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت

کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
 

وهاب...

اخراجی موقت
ی سرچ بزن تو نت :|

ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید​
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید​
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید​
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
 

Faezeh77

عضو جدید
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو

نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

ای گدایان خرابات خدا یار شماست

چشم انعام مدارید ز انعامی چند

پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش

که مگو حال دل سوخته با خامی چند

حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت

کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال شب فرشته پر نمیزند
 

D.E.V.I.L

عضو جدید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید​
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید​
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید​
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست

آخرش|بودا داداش
 

وهاب...

اخراجی موقت
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال شب فرشته پر نمیزند

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید

محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم


گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم


محمود بود عاقبت کار در این راه

گر سر برود در سر سودای ایازم
 

Faezeh77

عضو جدید
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید

محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم


گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم


محمود بود عاقبت کار در این راه

گر سر برود در سر سودای ایازم

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید
بر دل بهائی نه، هر بلا که بتوانی
 

وهاب...

اخراجی موقت
ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید
بر دل بهائی نه، هر بلا که بتوانی

یا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی


می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی


نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی


جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
 

وهاب...

اخراجی موقت
یا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی


می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی


نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی


جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خبر بلبل این باغ بپرسید که من[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید[/FONT]
 

Faezeh77

عضو جدید
هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید

خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

درفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دود او بر جانش داغی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا