مشاعره

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Faezeh77

عضو جدید
تا از تو جدا شده ست آغوش مــرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه ای
از بهر خـدا مکن فراموش مرا

ی بار دیگه گفتی اینو:razz:
اگرچه تلخ باشد فرقت یار
در او شیرین بود امید دیدار
 

وهاب...

اخراجی موقت
تو پرتو صفایی ، از آن بارگاه انس
هم سوی بارگاه صفا می فرستمت

تا آب ما که منبعش الله اکبر است

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است


حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
 

وهاب...

اخراجی موقت
ی بار دیگه گفتی اینو:razz:
اگرچه تلخ باشد فرقت یار
در او شیرین بود امید دیدار

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشادست


مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز عروس هزاردامادست


نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
 

وهاب...

اخراجی موقت
نخیر لطف کن مشاعره رو بهم نزن

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون درآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع


روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
 

Faezeh77

عضو جدید
تا آب ما که منبعش الله اکبر است

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است


حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو

وارحد از حد جهان، بی حد و اندازه شود
بیت اولشو بلد نیسم:Dفقط میدونم با و نیس
 

Faezeh77

عضو جدید
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشادست


مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز عروس هزاردامادست


نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل

باااااااااااااا ل بلد نیسم:cry:
 

وهاب...

اخراجی موقت
باااااااااااااا ل بلد نیسم:cry:

مي‌رود آب ديده‌ام كه مپرس
من بگوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيده‌ام كه مپرس
سوي من لب چه مي‌گزي كه مگوي
لب لعلي گزيده‌ام كه مپرس
بي تو در كلبه گدايي خويش
رنجهايي كشيده‌ام كه مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيده‌ام كه مپرس
 

وهاب...

اخراجی موقت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض


پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت


در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت


خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
 

Faezeh77

عضو جدید
مي‌رود آب ديده‌ام كه مپرس
من بگوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيده‌ام كه مپرس
سوي من لب چه مي‌گزي كه مگوي
لب لعلي گزيده‌ام كه مپرس
بي تو در كلبه گدايي خويش
رنجهايي كشيده‌ام كه مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيده‌ام كه مپرس

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا