مـگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بیقرار منسـت
تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید ............. که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اند
مـگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بیقرار منسـت
تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید ............. که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اند
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویـی
یک امروز است ما را نقد ایام ................. مرا کی صبر فردای تو باشد
دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد
از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواسـت
نـباید بستن اندر چیز و کس دل
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن .................. که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
ای گلبن خرامان با دوستان نکه کن
تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانـت
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم ...
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کارد به جانم
مـا با تو ایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریـم
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری ، طاقت نمانده ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان ، راحت بود گدا را ....
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگره باره من نخواهم خواسـت
دل دردمند ما را چو اسیر توست یارا
بوصال مرهمی نه چو به انتظار خستـی
يـــار آن حـــريـف نيست كــه از در آيـــــدمتو نه مثل آفتـابی که حضـــور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
يـــار آن حـــريـف نيست كــه از در آيـــــدم
عشق آن حديث نيست كه ازدل برون شود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ..................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
تو مپندار که سعدی ز کمندت بگریزد....
چون بدانست که در دام تو خوش تر که رهایی ........
یارا بهشت صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست
تـو برکنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
لعلست یا زبانت قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد........
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دوست دارم من من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2082 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 |