مشاعره با شعر سعدی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مترس از جوانان شمشیرزن

حذر کن ز پیران بسیار فن

نه قوتی که توانم کناره جستن از او​
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم​

نه دست صبر که در آستین عقل برم​
نه پای عقل که در دامن قرار کشم​

ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست​
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم​
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه قوتی که توانم کناره جستن از او​

نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم​


نه دست صبر که در آستین عقل برم​

نه پای عقل که در دامن قرار کشم​


ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست​

جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم​


ما را سَری است با تو که گر اهل روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دیده ام می جست گفتندم نبینی روی دوست

عاقبت معلوم کردم کاندرو سیماب داشت
تو آباد کردی شبستان خویش
مرا حکمت و معرفت گشت بیش

غلامی است در خیلم ای نیکبخت
که فرمایمش وقتها کار سخت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه نمی​دانی ای گل سیراب

به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت
حلال کردمت الا به تیغ بیزاری

تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر
که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری
 

Similar threads

بالا