موج خوانندگانی که در ابتدای فعالیت خود با برخی کم توجهی ها در دستگاه های رسمی متولی موسیقی مواجه شدند هیچ گاه متوقف نشده و به تدریج برخی از آنان توانستند مجوزهای لازم را دریافت کنند.
محسن یگانه از جمله این خوانندگان است که پس از مدتی که در جمع خوانندگان موسوم به «زیرزمینی» طبقه بندی شد، حتی توانست تیتراژ برخی مجموعه های پرطرفدار تلویزیونی مانند «ماه عسل» را بخواند.
هفته نامه همشهری جوان گفتگویی با محسن یگانه دارد. حسین کلهر در توضیح ابتدای این گفتگو نوشته است: متولد 1364 است. اما در 25 سالگی آنقدر معروف است که نامش را میتوان بالای فهرست پرطرفدارترین خوانندههای پاپ دید. بعضیها پشت سرش میگویند که شبیه فلان خواننده آنور آبی آهنگسازی میکند، خودش را با محسن چاووشی بزرگ کرده، اعتمادبهنفسش زیاد است و هزارجور از این حرفها. اما هرچه که هست، بین جوانها خیلی طرفدار دارد. موسیقیاش موسیقی جوان است. یکی، دو نسل قبلتر معمولا با موسیقیاش ارتباط برقرار نمیکنند... خودش قبول دارد که هنوز هم کم تجربه است اما میگوید خانه پر چهار، پنج سال دیگر کار موسیقی میکند.
محورهای اصلی پاسخ های محسن یگانه در ادامه می آید:
• الان شاید حوزه مخاطبهای من به صحبت شما - که آن را فقط جوانان می نامید - نزدیکتر شده باشد؛ البته نه به این حدی که میگویید، در این رنج سنی که میگویید بیشترین طرفدار را دارم و تعدادشان هم خدا را شکر کم نیست. اینکه فکر میکنم هنوز افراد متفاوتی هستند که حوصله دارند به من گوش بدهند، برایم خیلی ارزشمند است.
• از همان اول خیلی سطحی کارم را شروع کردم؛ یعنی شعر و موسیقی من سطحی بود و البته غمگین. بگذارید روشنتر بگویم؛ یک وقت، یک غم و درد عمیقی به سراغت میآید که هیچ کاری تو را آرام نمیکند، یک وقت هم هست که تو غمی را احساس میکنی که با یک گریه کوچک از بین میرود. مخاطبان من موسیقیهای سطحی من را گوش میدادند؛ کارهای غمگینی که اصلا نیازی نداشت دربارهشان فکر کنی. همان اول آهنگ متوجه میشدی که داستان از چه قرار است و به سرعت هم با آن ارتباط برقرار میکردی.
• نمیشود گفت همه مخاطبان من شکست خوردههای عشقی بودند اما اکثرا همین اتفاق برایشان افتاده بود. بیشتر آنهایی که آهنگهای من را گوش میکنند یا با آنها خاطره دارند، بیشتر سابقهشان در همین زمینه شکست عشقی است.
• خود من هم یک آدم غمگینم. شوخی میکنم، بگو بخند میکنم ولی بالا بروم، پایین بیایم یک غصهای ته دلم دارم که حل نمیشود. خود من هم الان غمگینم، برای همین به سمت آهنگهای غمگین میروم که بتوانم خودم را تخلیه کنم. از یک بابت از اینکه شاید با درآوردن اشک بعضیها بار غصهشان را کم کنم خوشحالم؛ یعنی راضی نیستم که اشک کسی را دربیاورم اما خودتان میدانید بعضی وقتها تنها راه چاره این است که خودت را با یک موسیقی غمگین خالی کنی.
• من به شخصه آدم تنهایی بودم ولی الان به هیچ وجه چنین حسی ندارم. من ازدواج کردهام و نحوه زندگیام عوض شده است. حالا شاید بخواهی بپرسی که آیا آدمی که تغییر کرده است، هنوز میتواند در همان فضا شعر بگوید، آهنگ بسازد و با همان حس بخواند؟ باید بگویم بله. من که نمیتوانم خودم را در یک موقعیتی جا بزنم و بگویم از اول همین بودهام. دوباره به خاطرههایم برمیگردم، دوباره خودم را در آن لحظههای تلخ تصور و همانها را تعریف میکنم. برای همین هنوز شنونده من قصه غصههایم را میشنود.
• من و محسن چاووشی کارهای مشترک زیادی انجام دادیم، اما «نشکن دلمو» و «نفس بریده» از همه آنها معروفتر شد. قبل از نشکن دلمو با هم کارهای دیگری هم انجام داده بودیم. اما این قطعه ما جرای دیگری داشت؛ زمانی که داشتیم این قطعه را ضبط میکردیم من هم برای خودم در استودیو این قطعه را میخواندم؛ همانطور که میدانید صدای من هم چپ کوک است و شعرها را با یک تونالیته دیگری نسبت به محسن چاووشی میخوانم. در آن لحظه به این نتیجه رسیدیم که صدای من چقدر در این آهنگ می نشیند. محسن اصرار کرد که بیا این قطعه را با هم بخوانیم و من هم قبول کردم.
• از آخرین کاری که روی اینترنت منتشر کردم تا اولین آلبومم دو سال سکوت کردم و هیچ کاری پخش نکردم. فقط همان تیتراژ «ماه عسل» را بیرون دادم. یک چیزی به من ثابت شد؛ اینکه حتی وقتی زیرزمینی هستی، اگر دید مثبتی داشته باشی، اتفاقهای خوبی برایت میافتد. اگر شیطنت نکنی، شرایط هم با تو همسو میشود. من قبلا کار غیرمجاز منتشر کرده بودم و ضررهایی هم از این بابت دادم که هیچوقت به طور کامل جبران نمیشود.
• شرکتی که دنبال مجوز برای کارهای من بود، خیلی بیشتر از مجوز گرفتن برای یک خواننده صفر کیلومتر تلاش و دوندگی کرد. برای من هم که سه سال عادت به حرف زدن داشتم خیلی سخت بود که دو سال سکوت کنم. یک سال اول که خیلی سخت گذشت. اینکه میگویم سخت برای یک دقیقهاش است. من بودم و روز و شب با یک لپتاپ مشغول کار موسیقی. هر هفته دو بار میآمدم بیرون با دوستان گشتی میزدم و باز میرفتم پای همان لپتاپ کذایی. تنظیم را همان موقع یاد گرفتم.
• «آخه دل من» آن روزها خیلی بازارش داغ بود. چون هنوز درگیر فیدبکهای این کار اینترنتیام بودم،یک سال طول کشید تا گرد و خاک آن قطعه بخوابد و بتوانم برای مجوز اقدام کنم. بعد هم به این فکر میکردیم که شخص من چطور به آدم موجه و مجازی تبدیل شود که اصلا مجوز دادن به آلبومهایش در دستور کار قرار بگیرد. طبیعتا این پروسه همینقدر هم زمان میبرد.
• اگر آلبوم من بدون هیچ حاشیهای مثل آلبوم قبلی بیرون میآمد، مثلا آهنگی مثل «سکوت» یا «راست چپ» توی آلبوم نباشد میدانید چه میشد؟ همه میگفتند ای بابا، یک کار تکراری کرده و دارد مثل همیشه دور خودش میچرخد. این را خیلیها میگویند و من از اینکه فکر کنم یک آدم تکراریام بیزارم. چون پیش خودم فکر میکنم عرضه دارم ایدههای جدید بدهم و وقتی این اعتماد به نفس را دارم این کار را میکنم. البته من برای این کار خیلی فکر نداشتم. پشت میکروفون بودم، همین سوتی را دادم و دلم خواست توی آلبوم هم بازسازیاش کنم. خوشم میآمد و کیف داد؛ همین. صدای ناظر ضبط هم خودم هستم. منتها میکروفون را بردم جلوی فن کامپیوتر که صدایم تغییر کند و تابلو نشود.
• بعد از «ماه عسل» تیتراژ برنامه نشان بینشانهها که درباره آدمهایی از جنگ بود که بهشان بیتوجهی شده بود را خواندم. من این موضوع را دوست داشتم و آن را درک میکنم و موسیقیاش را هم با تمام احساسم ساختم. «آدمها» یا همان «یک آسمان آبی» هم تیتراژ یک فیلم تلویزیونی بود که متاسفانه آنجا کار نشد ولی در آلبوم میتوانید آن را گوش دهید.
• من مودی هستم ولی مدی نیستم؛ یعنی مد جامعه برایم تعیین تکلیف نمیکند؛ مثلا یک هفته دوست دارم زرشک پلو شیرازی بخورم ولی هفته بعد حالم ازش به هم میخورد! به یک چیزی گیر بدهم خودم را خفه میکنم. من تافته جدا بافته نیستم ولی اینجوری بزرگ شدهام. دوست دارم شبیه خودم باشم.
• 80 تا عکس بگذاری در جلد آلبوم جدیدم زیاد نیست به خدا. بابا اگر قرار است عکس من بیرون بیاید، بگذار خوب در بیاید دیگر؛ یا رومی رومی یا زنگی زنگ.
• چند سالی است درباره بازنشستگی حرف می زنم . آن موقع میگفتم مثلا دو، سه آلبوم دیگر با موسیقی خداحافظی میکنم. شاید یک کمی هم بد قول بشوم ولی مدت زیادی نخواهد بود. دوست دارم زندگی عادی خودم را داشته باشم چون زندگی این مدلی خیلی برایم سخت است.
• من در رشته مهندسی صنایع تهران جنوب درس میخواندم وترم شش انصراف دادم. تو کلاس شیمی دانشکده، استاد از روی فهرست حاضر غایب میکرد. به محض اینکه استاد گفت محسن یگانه، بچهها اینقدر برگشتند و به من ابراز لطف کردند که استاد به شان برخورد و من را از کلاس بیرون انداختند. آن موقع کارهایم هنوز اینترنتی بود و بچهها چهرهام را نمیشناختند. ولی اسمم برایشان آشنا بود.
• انرژی که برای بالا خواندن بعضی قطعهها مثل وزنه برداری است. وقتی میخواهی یک ضرب بزنی فشار بیشتری تحمل میکنی. یک عده میگفتند این اگر خواننده است چرا وقتی حرف میزند صدایش شبیه افشین قطبی میشود. من تنها لحظههایی که میبینم مخاطب پایین سن دارد لذت میبرد، این فشار یادم میرود. من قلبم را عمل کردهام. یک سری چیزها برایم عوارض دارد، به هر صورت آدم چپ کوکی هستم و دوست دارم بالا بخوانم؛ مثلا «ای خدا دلگیرم» را دو گام پایینتر بخوانم، واقعا اثر مطلوب را نمیگذارد.
محسن یگانه از جمله این خوانندگان است که پس از مدتی که در جمع خوانندگان موسوم به «زیرزمینی» طبقه بندی شد، حتی توانست تیتراژ برخی مجموعه های پرطرفدار تلویزیونی مانند «ماه عسل» را بخواند.
هفته نامه همشهری جوان گفتگویی با محسن یگانه دارد. حسین کلهر در توضیح ابتدای این گفتگو نوشته است: متولد 1364 است. اما در 25 سالگی آنقدر معروف است که نامش را میتوان بالای فهرست پرطرفدارترین خوانندههای پاپ دید. بعضیها پشت سرش میگویند که شبیه فلان خواننده آنور آبی آهنگسازی میکند، خودش را با محسن چاووشی بزرگ کرده، اعتمادبهنفسش زیاد است و هزارجور از این حرفها. اما هرچه که هست، بین جوانها خیلی طرفدار دارد. موسیقیاش موسیقی جوان است. یکی، دو نسل قبلتر معمولا با موسیقیاش ارتباط برقرار نمیکنند... خودش قبول دارد که هنوز هم کم تجربه است اما میگوید خانه پر چهار، پنج سال دیگر کار موسیقی میکند.
محورهای اصلی پاسخ های محسن یگانه در ادامه می آید:
• الان شاید حوزه مخاطبهای من به صحبت شما - که آن را فقط جوانان می نامید - نزدیکتر شده باشد؛ البته نه به این حدی که میگویید، در این رنج سنی که میگویید بیشترین طرفدار را دارم و تعدادشان هم خدا را شکر کم نیست. اینکه فکر میکنم هنوز افراد متفاوتی هستند که حوصله دارند به من گوش بدهند، برایم خیلی ارزشمند است.

• نمیشود گفت همه مخاطبان من شکست خوردههای عشقی بودند اما اکثرا همین اتفاق برایشان افتاده بود. بیشتر آنهایی که آهنگهای من را گوش میکنند یا با آنها خاطره دارند، بیشتر سابقهشان در همین زمینه شکست عشقی است.
• خود من هم یک آدم غمگینم. شوخی میکنم، بگو بخند میکنم ولی بالا بروم، پایین بیایم یک غصهای ته دلم دارم که حل نمیشود. خود من هم الان غمگینم، برای همین به سمت آهنگهای غمگین میروم که بتوانم خودم را تخلیه کنم. از یک بابت از اینکه شاید با درآوردن اشک بعضیها بار غصهشان را کم کنم خوشحالم؛ یعنی راضی نیستم که اشک کسی را دربیاورم اما خودتان میدانید بعضی وقتها تنها راه چاره این است که خودت را با یک موسیقی غمگین خالی کنی.
• من به شخصه آدم تنهایی بودم ولی الان به هیچ وجه چنین حسی ندارم. من ازدواج کردهام و نحوه زندگیام عوض شده است. حالا شاید بخواهی بپرسی که آیا آدمی که تغییر کرده است، هنوز میتواند در همان فضا شعر بگوید، آهنگ بسازد و با همان حس بخواند؟ باید بگویم بله. من که نمیتوانم خودم را در یک موقعیتی جا بزنم و بگویم از اول همین بودهام. دوباره به خاطرههایم برمیگردم، دوباره خودم را در آن لحظههای تلخ تصور و همانها را تعریف میکنم. برای همین هنوز شنونده من قصه غصههایم را میشنود.
• من و محسن چاووشی کارهای مشترک زیادی انجام دادیم، اما «نشکن دلمو» و «نفس بریده» از همه آنها معروفتر شد. قبل از نشکن دلمو با هم کارهای دیگری هم انجام داده بودیم. اما این قطعه ما جرای دیگری داشت؛ زمانی که داشتیم این قطعه را ضبط میکردیم من هم برای خودم در استودیو این قطعه را میخواندم؛ همانطور که میدانید صدای من هم چپ کوک است و شعرها را با یک تونالیته دیگری نسبت به محسن چاووشی میخوانم. در آن لحظه به این نتیجه رسیدیم که صدای من چقدر در این آهنگ می نشیند. محسن اصرار کرد که بیا این قطعه را با هم بخوانیم و من هم قبول کردم.
• از آخرین کاری که روی اینترنت منتشر کردم تا اولین آلبومم دو سال سکوت کردم و هیچ کاری پخش نکردم. فقط همان تیتراژ «ماه عسل» را بیرون دادم. یک چیزی به من ثابت شد؛ اینکه حتی وقتی زیرزمینی هستی، اگر دید مثبتی داشته باشی، اتفاقهای خوبی برایت میافتد. اگر شیطنت نکنی، شرایط هم با تو همسو میشود. من قبلا کار غیرمجاز منتشر کرده بودم و ضررهایی هم از این بابت دادم که هیچوقت به طور کامل جبران نمیشود.
• شرکتی که دنبال مجوز برای کارهای من بود، خیلی بیشتر از مجوز گرفتن برای یک خواننده صفر کیلومتر تلاش و دوندگی کرد. برای من هم که سه سال عادت به حرف زدن داشتم خیلی سخت بود که دو سال سکوت کنم. یک سال اول که خیلی سخت گذشت. اینکه میگویم سخت برای یک دقیقهاش است. من بودم و روز و شب با یک لپتاپ مشغول کار موسیقی. هر هفته دو بار میآمدم بیرون با دوستان گشتی میزدم و باز میرفتم پای همان لپتاپ کذایی. تنظیم را همان موقع یاد گرفتم.
• «آخه دل من» آن روزها خیلی بازارش داغ بود. چون هنوز درگیر فیدبکهای این کار اینترنتیام بودم،یک سال طول کشید تا گرد و خاک آن قطعه بخوابد و بتوانم برای مجوز اقدام کنم. بعد هم به این فکر میکردیم که شخص من چطور به آدم موجه و مجازی تبدیل شود که اصلا مجوز دادن به آلبومهایش در دستور کار قرار بگیرد. طبیعتا این پروسه همینقدر هم زمان میبرد.
• اگر آلبوم من بدون هیچ حاشیهای مثل آلبوم قبلی بیرون میآمد، مثلا آهنگی مثل «سکوت» یا «راست چپ» توی آلبوم نباشد میدانید چه میشد؟ همه میگفتند ای بابا، یک کار تکراری کرده و دارد مثل همیشه دور خودش میچرخد. این را خیلیها میگویند و من از اینکه فکر کنم یک آدم تکراریام بیزارم. چون پیش خودم فکر میکنم عرضه دارم ایدههای جدید بدهم و وقتی این اعتماد به نفس را دارم این کار را میکنم. البته من برای این کار خیلی فکر نداشتم. پشت میکروفون بودم، همین سوتی را دادم و دلم خواست توی آلبوم هم بازسازیاش کنم. خوشم میآمد و کیف داد؛ همین. صدای ناظر ضبط هم خودم هستم. منتها میکروفون را بردم جلوی فن کامپیوتر که صدایم تغییر کند و تابلو نشود.
• بعد از «ماه عسل» تیتراژ برنامه نشان بینشانهها که درباره آدمهایی از جنگ بود که بهشان بیتوجهی شده بود را خواندم. من این موضوع را دوست داشتم و آن را درک میکنم و موسیقیاش را هم با تمام احساسم ساختم. «آدمها» یا همان «یک آسمان آبی» هم تیتراژ یک فیلم تلویزیونی بود که متاسفانه آنجا کار نشد ولی در آلبوم میتوانید آن را گوش دهید.
• من مودی هستم ولی مدی نیستم؛ یعنی مد جامعه برایم تعیین تکلیف نمیکند؛ مثلا یک هفته دوست دارم زرشک پلو شیرازی بخورم ولی هفته بعد حالم ازش به هم میخورد! به یک چیزی گیر بدهم خودم را خفه میکنم. من تافته جدا بافته نیستم ولی اینجوری بزرگ شدهام. دوست دارم شبیه خودم باشم.
• 80 تا عکس بگذاری در جلد آلبوم جدیدم زیاد نیست به خدا. بابا اگر قرار است عکس من بیرون بیاید، بگذار خوب در بیاید دیگر؛ یا رومی رومی یا زنگی زنگ.
• چند سالی است درباره بازنشستگی حرف می زنم . آن موقع میگفتم مثلا دو، سه آلبوم دیگر با موسیقی خداحافظی میکنم. شاید یک کمی هم بد قول بشوم ولی مدت زیادی نخواهد بود. دوست دارم زندگی عادی خودم را داشته باشم چون زندگی این مدلی خیلی برایم سخت است.
• من در رشته مهندسی صنایع تهران جنوب درس میخواندم وترم شش انصراف دادم. تو کلاس شیمی دانشکده، استاد از روی فهرست حاضر غایب میکرد. به محض اینکه استاد گفت محسن یگانه، بچهها اینقدر برگشتند و به من ابراز لطف کردند که استاد به شان برخورد و من را از کلاس بیرون انداختند. آن موقع کارهایم هنوز اینترنتی بود و بچهها چهرهام را نمیشناختند. ولی اسمم برایشان آشنا بود.
• انرژی که برای بالا خواندن بعضی قطعهها مثل وزنه برداری است. وقتی میخواهی یک ضرب بزنی فشار بیشتری تحمل میکنی. یک عده میگفتند این اگر خواننده است چرا وقتی حرف میزند صدایش شبیه افشین قطبی میشود. من تنها لحظههایی که میبینم مخاطب پایین سن دارد لذت میبرد، این فشار یادم میرود. من قلبم را عمل کردهام. یک سری چیزها برایم عوارض دارد، به هر صورت آدم چپ کوکی هستم و دوست دارم بالا بخوانم؛ مثلا «ای خدا دلگیرم» را دو گام پایینتر بخوانم، واقعا اثر مطلوب را نمیگذارد.