لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

omid_008

عضو جدید
سلام. ممنون دوست عزیز. خیلی سخته. باور کن یه آدم دیگه شدم...متشکرم از تسلیت و حرفاهات...

شما سخت تر خواهی بود .کاملا حرفاتون رو درک می کنم. برای من یک تحول بزرگ در زندگی بود و این رو بگم این سوز تا اخر عمر با من خواهد بود . باهاش کنار اومدم و چاره ای نیست . البته بگم شما هنوز داغی رو حس می کنی و تازه ابتدای راه هستین .من خودم به شخصه شش ماه طول کشید تا بتونم کنار بیام تقریبی .
خداوندا، آرامشی به من عطا فرما که چیزهایی را که نمی توانم تغییر بدهم بپذیرم،جراتی برای تغییر دادن چیزهایی که می توانم آنها را تغییر دهم ، و عقلی برای تشخیص دادن تفاوت
 

majid.rk

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام دوستان . من مدت زیادیه میام باشگاه اما این تالار دفعه اولمه. امیدوارم بتونید کمکم کنید. من به یه مشاور نیاز دارم. تو شرایط روحی بدی هستم و همه زندگیم شده غم و غصه. همه علایم افسردگی رو هم دارم. اول خلاصه میگم مشکلمو بعد هر کی میتونه به دادم برسه کامل توضیح میدم. با کی دوست بودم و عاشق هم شدیم و میخواستیم ازدواج کنیم. ایده آل ترین مرد زندگی بود که دیدم تو عمرم. بیمار شد و رفت برای عمل جراحی و من بی خبر و نگران...همزمان مادربزرگم هم مریض بودن و اول مهرماه فوت کردن. پنج روز بعد از فوت مامان بزرگ خبر فوت نیما رو هم دادن بهم. داغون شدم و از زندگی بدم میاد...کنکور ارشد دارم ، چند روز دیگه امتحان نظام مهندسی دارم اما نمیتونم درس بخونم... حسابی بیمار شدم و تقریبا استراحت مطلق شدم...


دوست عزیز :
زمان بهترین داروی شماست و هدیه زمان به انسان فراموشی تلخی ها و ناکامی ها در زندگیست پس صبر کنید تا تلخی ها در زمان غرق شوند .

و ایمان داشته باشید که :

زندگی نو در راه است ....
 

سحر صبح

عضو جدید
ممنون دوست
ولی من دچار رنجش نشدم یا ...
فقط می خوااام ذهنم ازاد باشه

خواهش میکنم
درگیریهای ذهنی خود را به کاغذ بیاورید و با خیالی آسوده همه رو بنویسید...
وقتی تمام شد آن را بخوانید و روش فکر کنید
و بعد اگر لازم دونستید کاغذ را از بین ببرید
 

سماته

عضو جدید
دوست عزیز :
زمان بهترین داروی شماست و هدیه زمان به انسان فراموشی تلخی ها و ناکامی ها در زندگیست پس صبر کنید تا تلخی ها در زمان غرق شوند .

و ایمان داشته باشید که :

زندگی نو در راه است ....
ممنون دوست عزیز. اما فکر نکنم این تلخی فراموش بشه...آخه کلا زندگی تلخ شده و سخت...
 

آشنا....

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون دوست عزیز. اما فکر نکنم این تلخی فراموش بشه...آخه کلا زندگی تلخ شده و سخت...
خیلی ناراحت کننده ست. بهتون تسلیت میگم. ولی شما سعی کنید با چیزی خودتونو مشغول کنید و کمتر فکر و خیال کنید. از خدا براتون صبر میخوام.
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
سلام دوستان . من مدت زیادیه میام باشگاه اما این تالار دفعه اولمه. امیدوارم بتونید کمکم کنید. من به یه مشاور نیاز دارم. تو شرایط روحی بدی هستم و همه زندگیم شده غم و غصه. همه علایم افسردگی رو هم دارم. اول خلاصه میگم مشکلمو بعد هر کی میتونه به دادم برسه کامل توضیح میدم. با کی دوست بودم و عاشق هم شدیم و میخواستیم ازدواج کنیم. ایده آل ترین مرد زندگی بود که دیدم تو عمرم. بیمار شد و رفت برای عمل جراحی و من بی خبر و نگران...همزمان مادربزرگم هم مریض بودن و اول مهرماه فوت کردن. پنج روز بعد از فوت مامان بزرگ خبر فوت نیما رو هم دادن بهم. داغون شدم و از زندگی بدم میاد...کنکور ارشد دارم ، چند روز دیگه امتحان نظام مهندسی دارم اما نمیتونم درس بخونم... حسابی بیمار شدم و تقریبا استراحت مطلق شدم...

واقعا تسلیت میگم
البته چهار هفته ای گذشته فکر کنم تو این زمان یکم بهتر شده باشید
هیچی نمیشه گفت
فقط اینکه زمانی میرسه شما مجبورید دوباره بر قطار زندگی سوار شی و ادامه راه رو ادامه و همه چی دوباره عادی میشه جز یه خاطره که شیرین بود ولی اخرش.....
عادت می کنی به جدایی
بعدش یکی دیگه میاد و حتال و هواتو عوض میکنه
الان درموردش صحبت کردن زوده ولی هر انسانی یه نیمه ای داره ! بهش هم میرسه .
 

سماته

عضو جدید
واقعا تسلیت میگم
البته چهار هفته ای گذشته فکر کنم تو این زمان یکم بهتر شده باشید
هیچی نمیشه گفت
فقط اینکه زمانی میرسه شما مجبورید دوباره بر قطار زندگی سوار شی و ادامه راه رو ادامه و همه چی دوباره عادی میشه جز یه خاطره که شیرین بود ولی اخرش.....
عادت می کنی به جدایی
بعدش یکی دیگه میاد و حتال و هواتو عوض میکنه
الان درموردش صحبت کردن زوده ولی هر انسانی یه نیمه ای داره ! بهش هم میرسه .
متشکرم دوستم. واللا چی بگم کمی بهترم. اما خب نبودنشون بیشتر اوقات عین پتک میخوره تو سرم. راستش شدید مریض شدم و استراحت مطلق! کلا از زندگی افتادم. نمونش دیشب که تا صبح گریه می کردم و این واسم سمه. اما دست خودم نیست. امروز حسابی سردرد داشتم. واقعاً نمیدونم چطور با این مسئله کنار بیام....
 

سحر صبح

عضو جدید
متشکرم دوستم. واللا چی بگم کمی بهترم. اما خب نبودنشون بیشتر اوقات عین پتک میخوره تو سرم. راستش شدید مریض شدم و استراحت مطلق! کلا از زندگی افتادم. نمونش دیشب که تا صبح گریه می کردم و این واسم سمه. اما دست خودم نیست. امروز حسابی سردرد داشتم. واقعاً نمیدونم چطور با این مسئله کنار بیام....

با دوست و رفیقات بگرد خواهر.
 

MAT ARCHITECT

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
متشکرم دوستم. واللا چی بگم کمی بهترم. اما خب نبودنشون بیشتر اوقات عین پتک میخوره تو سرم. راستش شدید مریض شدم و استراحت مطلق! کلا از زندگی افتادم. نمونش دیشب که تا صبح گریه می کردم و این واسم سمه. اما دست خودم نیست. امروز حسابی سردرد داشتم. واقعاً نمیدونم چطور با این مسئله کنار بیام....

بهت تسلیت میگم
دیدن دو تا داغ تو زمان کم خیلی سخته
این که گریه میکنی خوبه باعث تخلیه شدن میشه
ولی همیشه به یاد داشته باش تو بدترین سختیا و مشکلات و ناراحتی ها خداهست
درسته عزیزانت از دنیا رفتن ولی تو هنوز حق زندگی کردن رو داری . زندگی رو برای خودت تلخ تر نکن و به قول sed ali مطمئن باش ختما به نیمه گمشده ات میرسی
 
آخرین ویرایش:

سماته

عضو جدید
بهت تسلیت میگم
دیدن دو تا داغ تو زمان کم خیلی سخته
این که گریه میکنی خوبه باعث تخلیه شدن میشه
ولی همیشه به یاد داشته باش تو بدترین سختیا و مشکلات و ناراحتی ها خداهست
درسته عزیزانت از دنیا رفتن ولی تو هنوز حق زندگی کردن رو داری . زندگی رو برای خودت تلخ تر نکن و به قول sed ali مطمئن باش ختما به نیمه گمشده ات میرسی
مرسی دوستم. راستش علاوه ب راینها از درس خوندن واسه ارشد هم کلا عقب افتادم و نمیتونم بخونم. دلم خوش بود بتونم به واسطه درس خوندن فکرم مشغول موضوعه دیگه بشه اما به خاطر بیماریم نمیتونم این کار رو هم انجام بددم . میدونید مرگ بهتر از تین وضعیت منه!
 

سحر صبح

عضو جدید
مرسی دوستم. راستش علاوه ب راینها از درس خوندن واسه ارشد هم کلا عقب افتادم و نمیتونم بخونم. دلم خوش بود بتونم به واسطه درس خوندن فکرم مشغول موضوعه دیگه بشه اما به خاطر بیماریم نمیتونم این کار رو هم انجام بددم . میدونید مرگ بهتر از تین وضعیت منه!

خیلی دوران سختیه. درک میکنم.... اما این حرفو نزن ابجی. تلقین خوب به خودت بکن. ادم میتونه از بدترین حالت با گذشت زمان عبور کنه. ادمی هست و قدرت اراده و ذهن خلاقش. بگرد ببین به چه مسائلی علاقه داری. شده درس رو موقتا ول کن برو اول به روحیه ات برس. یعنی اگر اهل هنری برو دنبالش یه چند ماهه. اگر اهل علاقه به سخنرانی هستی برو گوش کن اونم دل ادمو زنده میکنه و حال و هوای ادمو عوض میکنه. اگر اهل شنیدن موسیقی های آرومی هستی که خاطرات ناراحت کننده تو برات زنده نکنه همینکارو بکن تا ذهنت به چیزای دیگه مشغول بشه. خدا همونیه که شیشه شکسته شخصیت ادما رو که گاهی در زندگی خورد و خاک شیر شده دوباره مثل اول سالم و ترمیم میکنه... توکلت بر خودش باشه
فکر کن ببین چه کار میتونی بکنی که از این حالت خودتو در بیاری. تلاشتو بکن.
برات دعا میکنم ابجی... درست میشه. امیدوار باش...
 
آخرین ویرایش:

"Che.Engineer"

عضو جدید
سلام دوستان . من مدت زیادیه میام باشگاه اما این تالار دفعه اولمه. امیدوارم بتونید کمکم کنید. من به یه مشاور نیاز دارم. تو شرایط روحی بدی هستم و همه زندگیم شده غم و غصه. همه علایم افسردگی رو هم دارم. اول خلاصه میگم مشکلمو بعد هر کی میتونه به دادم برسه کامل توضیح میدم. با کی دوست بودم و عاشق هم شدیم و میخواستیم ازدواج کنیم. ایده آل ترین مرد زندگی بود که دیدم تو عمرم. بیمار شد و رفت برای عمل جراحی و من بی خبر و نگران...همزمان مادربزرگم هم مریض بودن و اول مهرماه فوت کردن. پنج روز بعد از فوت مامان بزرگ خبر فوت نیما رو هم دادن بهم. داغون شدم و از زندگی بدم میاد...کنکور ارشد دارم ، چند روز دیگه امتحان نظام مهندسی دارم اما نمیتونم درس بخونم... حسابی بیمار شدم و تقریبا استراحت مطلق شدم...

إنا لله وإنا إليه راجعون
یاد خدا آرام بخش قلب هاست

اگه ایمان آدم کامل باشه با این دردها به این حالو روز نمی یوفته:redface:
تقریبآ میدونم چه حسی داری یه جورایی منم تجربتو دارم
 

avayestan

کاربر بیش فعال
سلام ای دوستان عزیز... بعداز مدتها سلام علیکم :Dخب یه سوال دارم ممنون میشم راهنمایی بفرمایین
به نظرتون اگه آدم یه شهریو واسه زندگی دوس نداشته باشه مثه تهران (مثال زدما:redface:) و واقعا از مدتها قبل این حسو داشته باشه.. مثلا با آب و هواش خشک بودنش مشکل داشته باشه با نوع زندگی مردم اونجا و شلوغیو سروصدا.. حس بی حوصلگی داشته باشه نست به زندگی تو اون شهر.. البته بنا به تجربه هایی که داشته نه رو باد هوا حرف زدن... ازقضا مورد ازدواجی پیش بیاد که طرف مقابل بنا به شغلش توی اون شهر زندگی کنه و آدم خوبی هم بنا به تعریف دیگران باشه و خونواده خوبی هم داشته باشه و معرفش یه آشنای قدیمی باشه و آدم هیچ حس و انگیزه ازدواج با این شخص نداشته باشه ودختر تو سن ازدواج هم باشه آدم باید چیکا کنه؟ حالا فک کنین آدم یه کاریم داره که واسش خیلی زحمت کشیده هرچند رسمی نیس اما امید به رسمی شدن در سالهای بعد هس و با ازدواج باید قید اون کارو هم حتی بزنه.. کاری که واقعا عاشقشه و برا رسیدن بهش زحمت کشیده .. خیلی... و اقعا بخاطر ازدواج باید از کار گذشت؟ و یا زندگی تو شهری که همیشه ازش بدت میومده؟ حتی واس حرف دیگران؟ که شاید دیگه موقعیت به این خوبی پیش نیاد اینکه بگن تا کی باید جواب منفی بدی... و و و..................ممنون میشم راهنماییم کنین..
 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ای دوستان عزیز... بعداز مدتها سلام علیکم :Dخب یه سوال دارم ممنون میشم راهنمایی بفرمایین
به نظرتون اگه آدم یه شهریو واسه زندگی دوس نداشته باشه مثه تهران (مثال زدما:redface:) و واقعا از مدتها قبل این حسو داشته باشه.. مثلا با آب و هواش خشک بودنش مشکل داشته باشه با نوع زندگی مردم اونجا و شلوغیو سروصدا.. حس بی حوصلگی داشته باشه نست به زندگی تو اون شهر.. البته بنا به تجربه هایی که داشته نه رو باد هوا حرف زدن... ازقضا مورد ازدواجی پیش بیاد که طرف مقابل بنا به شغلش توی اون شهر زندگی کنه و آدم خوبی هم بنا به تعریف دیگران باشه و خونواده خوبی هم داشته باشه و معرفش یه آشنای قدیمی باشه و آدم هیچ حس و انگیزه ازدواج با این شخص نداشته باشه ودختر تو سن ازدواج هم باشه آدم باید چیکا کنه؟ حالا فک کنین آدم یه کاریم داره که واسش خیلی زحمت کشیده هرچند رسمی نیس اما امید به رسمی شدن در سالهای بعد هس و با ازدواج باید قید اون کارو هم حتی بزنه.. کاری که واقعا عاشقشه و برا رسیدن بهش زحمت کشیده .. خیلی... و اقعا بخاطر ازدواج باید از کار گذشت؟ و یا زندگی تو شهری که همیشه ازش بدت میومده؟ حتی واس حرف دیگران؟ که شاید دیگه موقعیت به این خوبی پیش نیاد اینکه بگن تا کی باید جواب منفی بدی... و و و..................ممنون میشم راهنماییم کنین..
اینکه تنها به صرف خوب بودن شخصی حاضر به ازدواج بشی چندان جالب نیست{ نمیشه یک شخص رو کامل تضمین کرد} ولی اگر علاقه پشت این خوب بودن باشه به نظرم کار عقلانی و درستیه { علاقه شما ، البته اگر متقابل هم باشد که چه بهتر}.

و برای جای زندگی / برای این هم نمی توان به قاطعیت جواب داد ، چرا که ممکنه در طول زندگی بر اساس نیاز یا تفاهم طرفین شهر زندگی عوض بشه ، این عامل چندان مطرح نیست و به نظر من در یک زندگی مشترک موفق خیلی کم رنگه.

و برای شغل ... نظر درین باب بسته به علاقه شخص و صد البته تخصص و مهارت کاری / ازین نظر می توان بیان کرد که کار در همه جاهست { ولی نه همه کاری}

پیشنهاد/ تفکر +تفکر + مشورت+توجه بهارمان های درونی+تفکر+شناخت شخص + شناخت خود + {هر تصمیمی گرفتید برش استوار مسمم باشید ، در غیر این صورت همیشه حسرت خواهید خود / در هر دوصورت انتخاب}
موفق باشی
 

avayestan

کاربر بیش فعال
اینکه تنها به صرف خوب بودن شخصی حاضر به ازدواج بشی چندان جالب نیست{ نمیشه یک شخص رو کامل تضمین کرد} ولی اگر علاقه پشت این خوب بودن باشه به نظرم کار عقلانی و درستیه { علاقه شما ، البته اگر متقابل هم باشد که چه بهتر}.

و برای جای زندگی / برای این هم نمی توان به قاطعیت جواب داد ، چرا که ممکنه در طول زندگی بر اساس نیاز یا تفاهم طرفین شهر زندگی عوض بشه ، این عامل چندان مطرح نیست و به نظر من در یک زندگی مشترک موفق خیلی کم رنگه.

و برای شغل ... نظر درین باب بسته به علاقه شخص و صد البته تخصص و مهارت کاری / ازین نظر می توان بیان کرد که کار در همه جاهست { ولی نه همه کاری}

پیشنهاد/ تفکر +تفکر + مشورت+توجه بهارمان های درونی+تفکر+شناخت شخص + شناخت خود + {هر تصمیمی گرفتید برش استوار مسمم باشید ، در غیر این صورت همیشه حسرت خواهید خود / در هر دوصورت انتخاب}
موفق باشی
ممنونم از جوابتون.. نه علاقه ای به این شخص نیس... آشنایی از طریق اطرافیان بوده همین...
 

avayestan

کاربر بیش فعال
سلام ای دوستان عزیز... بعداز مدتها سلام علیکم :dخب یه سوال دارم ممنون میشم راهنمایی بفرمایین
به نظرتون اگه آدم یه شهریو واسه زندگی دوس نداشته باشه مثه تهران (مثال زدما:redface:) و واقعا از مدتها قبل این حسو داشته باشه.. مثلا با آب و هواش خشک بودنش مشکل داشته باشه با نوع زندگی مردم اونجا و شلوغیو سروصدا.. حس بی حوصلگی داشته باشه نست به زندگی تو اون شهر.. البته بنا به تجربه هایی که داشته نه رو باد هوا حرف زدن... ازقضا مورد ازدواجی پیش بیاد که طرف مقابل بنا به شغلش توی اون شهر زندگی کنه و آدم خوبی هم بنا به تعریف دیگران باشه و خونواده خوبی هم داشته باشه و معرفش یه آشنای قدیمی باشه و آدم هیچ حس و انگیزه ازدواج با این شخص نداشته باشه ودختر تو سن ازدواج هم باشه آدم باید چیکا کنه؟ حالا فک کنین آدم یه کاریم داره که واسش خیلی زحمت کشیده هرچند رسمی نیس اما امید به رسمی شدن در سالهای بعد هس و با ازدواج باید قید اون کارو هم حتی بزنه.. کاری که واقعا عاشقشه و برا رسیدن بهش زحمت کشیده .. خیلی... و اقعا بخاطر ازدواج باید از کار گذشت؟ و یا زندگی تو شهری که همیشه ازش بدت میومده؟ حتی واس حرف دیگران؟ که شاید دیگه موقعیت به این خوبی پیش نیاد اینکه بگن تا کی باید جواب منفی بدی... و و و..................ممنون میشم راهنماییم کنین..​
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ای دوستان عزیز... بعداز مدتها سلام علیکم :dخب یه سوال دارم ممنون میشم راهنمایی بفرمایین
به نظرتون اگه آدم یه شهریو واسه زندگی دوس نداشته باشه مثه تهران (مثال زدما:redface:) و واقعا از مدتها قبل این حسو داشته باشه.. مثلا با آب و هواش خشک بودنش مشکل داشته باشه با نوع زندگی مردم اونجا و شلوغیو سروصدا.. حس بی حوصلگی داشته باشه نست به زندگی تو اون شهر.. البته بنا به تجربه هایی که داشته نه رو باد هوا حرف زدن... ازقضا مورد ازدواجی پیش بیاد که طرف مقابل بنا به شغلش توی اون شهر زندگی کنه و آدم خوبی هم بنا به تعریف دیگران باشه و خونواده خوبی هم داشته باشه و معرفش یه آشنای قدیمی باشه و آدم هیچ حس و انگیزه ازدواج با این شخص نداشته باشه ودختر تو سن ازدواج هم باشه آدم باید چیکا کنه؟ حالا فک کنین آدم یه کاریم داره که واسش خیلی زحمت کشیده هرچند رسمی نیس اما امید به رسمی شدن در سالهای بعد هس و با ازدواج باید قید اون کارو هم حتی بزنه.. کاری که واقعا عاشقشه و برا رسیدن بهش زحمت کشیده .. خیلی... و اقعا بخاطر ازدواج باید از کار گذشت؟ و یا زندگی تو شهری که همیشه ازش بدت میومده؟ حتی واس حرف دیگران؟ که شاید دیگه موقعیت به این خوبی پیش نیاد اینکه بگن تا کی باید جواب منفی بدی... و و و..................ممنون میشم راهنماییم کنین..​

عزیزم این خودتی که باید تصمیم بگیری ...هر کی هم اینجا راهنماییت کنه بر اساس تفکر و سلیقه خودش میگه!

مثلا من باشم اگه علاقه ای نباشه ....راضی نمیشم به این ازدواج :D
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام به همه
من از دست یکی خیلی ناراحتم و تمام وجودم غرق در نفرت اون و خانواده اش شده واقعا نمیدونم باید چکار کنم. میخوام فراموش کنم اما نمیشه. تقریبا هر یک ساعت یک بار براش آرزوی مرگ میکنم باید چکار کنم؟ این حس برام آزار دهنده هست . لطفا کمکم کنید.
پیش مشاورم رفتم میگه زمان همه چی را حل میکنه اما هنوز حل نشده.:cry:
 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه
من از دست یکی خیلی ناراحتم و تمام وجودم غرق در نفرت اون و خانواده اش شده واقعا نمیدونم باید چکار کنم. میخوام فراموش کنم اما نمیشه. تقریبا هر یک ساعت یک بار براش آرزوی مرگ میکنم باید چکار کنم؟ این حس برام آزار دهنده هست . لطفا کمکم کنید.
پیش مشاورم رفتم میگه زمان همه چی را حل میکنه اما هنوز حل نشده.:cry:
////نخست شناخت
/شما باید با مسئله کنار بیاین و اونو بپذیرین ، حالا چه خوش ایند باشه چه درد اور ،
/ساختار روان هم دقیقا از ساختار جسم تبعیت می کنه ، یعنی خود پاد زهر درد و عامل ازارنده را تولید میکنه
/شما باید درد را در اختیار روان بگذارید تا پادزهرش را بسازد
/ دوری کردن و تظاهر به فراموش تنها باعث اختلال در کار روان میشه
/ به قدرت روانت اعتماد کن

باطراوت مانید.
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
////نخست شناخت
/شما باید با مسئله کنار بیاین و اونو بپذیرین ، حالا چه خوش ایند باشه چه درد اور ،
/ساختار روان هم دقیقا از ساختار جسم تبعیت می کنه ، یعنی خود پاد زهر درد و عامل ازارنده را تولید میکنه
/شما باید درد را در اختیار روان بگذارید تا پادزهرش را بسازد
/ دوری کردن و تظاهر به فراموش تنها باعث اختلال در کار روان میشه
/ به قدرت روانت اعتماد کن

باطراوت مانید.


ممنون از راهنماییتون روبرو شدن با این قضیه خیلی آزارم داد و حالا هم اثرات همون آزار باعث نفرتم شده
میشه بیشتر توضیح بدید؟ دقیقا باید چکار کنم؟ میخوام ببخشمش
 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از راهنماییتون روبرو شدن با این قضیه خیلی آزارم داد و حالا هم اثرات همون آزار باعث نفرتم شده
میشه بیشتر توضیح بدید؟ دقیقا باید چکار کنم؟ میخوام ببخشمش
سعی نکن این مسئله رو نادیده بگیری
این مسئله باید حل بشه نه فراموش / تو اگه بتونی با واقعیت پیش اومده کنار بیای همه چیز یواش یواش محو میشه / به خودت اجازه تحلیل بده / اونو ببخش / روی صدماتی که خوردی کار کن تو باید خودتو بازسازی کنی /...
 

آنه...

عضو جدید
سلام به همه
من از دست یکی خیلی ناراحتم و تمام وجودم غرق در نفرت اون و خانواده اش شده واقعا نمیدونم باید چکار کنم. میخوام فراموش کنم اما نمیشه. تقریبا هر یک ساعت یک بار براش آرزوی مرگ میکنم باید چکار کنم؟ این حس برام آزار دهنده هست . لطفا کمکم کنید.
پیش مشاورم رفتم میگه زمان همه چی را حل میکنه اما هنوز حل نشده.:cry:
ازواقعیت فرار نکن چندینوچندبار حتی اون لحظات رو تو ذهنت مرور کن و حالتهای مختلف عکس العملت دربرابر اون شخص رو درنظر بگیر
حتی شده کل ماجرا رو روی کاغذ بنویس
کم کم مساله واست کوچیک میشه یا میپذیری واقعیتو!
بعدهم خواستی ببخشش امااگه خیلی صدمه بزرگی بوده به خودت حق بده نبخشیش و واگذارش کن به خدا:heart:
 

Similar threads

بالا