[FONT="]مشروب[/FONT][FONT="] . . . . .[/FONT][FONT="][/FONT]
گاهی دلم می خواهد وحشیانه غرورت را پاره کنم !
قلب ترا در مشتم بگیرم و بفشارم تا حال مرا لحظه ایی بفهمی . . . !
سکوت می کنم . . . تا بشنود صدایم را . . .سکوت می کنم زیرا مجالی برای به زبان آوردن تمام حرف هایم نیست . زیرا ظزفی نیست تا دلم در آن جای گیرد . هیچ کس آن چیزی نیست که از پشت نقاب زندگی به نمایش می گذارد . . . هیچ کس آن چیزی نیست که در دیالوگ های اجباری نقشش به زبان می آورد . . . گاه فقط یک نگاه از میان نگاه ها ،یک کلمه از میان سخن ها ، یا شاید یک سکوت ، آن چیزی است که مال خود آن ها ست . سکوت می کنم زیرا گوش دل باید تاب نعره های وجودم را داشته باشد . پس سکوت می کنممشروب . . . . .
سیگار . . . . .
گریه . . . . .
فریاد . . . . .
اینها همه اش برای زخم های سطحی ست . . . . .
و گر نه زخم که کاری باشد . . . . . . .
مثل من میشوی . . . . .
سکوت میکنی . . . . .
و . . . . .
یک لبخند تلخ
تنها نشستهای
چای مینوشی و بغض می کنی !
سیگار پشت سیگار . . .
هیچ کس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی ؛
و تو حتی آرزوی یکی نبودی !