غزل و قصیده

b A N E l

عضو جدید
ز کوی يار می‌آيد نسيم باد نوروزی
از اين باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بياموزی

چو امکان خلود ای دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزی و بهروزی

طريق کام بخشی چيست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز اين ترک بردوزی

سخن در پرده می‌گويم چو گل از غنچه بيرون آی
که بيش از پنج روزی نيست حکم مير نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين ای شمع
که حکم آسمان اين است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقی که جاهل را هنيتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عيدی و نوروزی

جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزی

 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیر آرزو کردم تو رو .. دستای تو تنها نبود..
دنیا زیادی خوب شد!! تردید من بیجا نبود

پرواز میکردم ولی راه ِ رسیدن بسته بود..
خوردم به سقف آسمون .. دنیا به شب پیوسته بود..

اونکه تو رو داره عجب خوشبخت و رویایی شده
حتما قشنگه .. عاشقه.. با تو تماشایی شده!!

اما چرا حتی یه بار.. همرقص و همراهت نبود؟
موهای رو شقیقه هات خاکستری شده چه زود!

چشمات هزار و یک شبه اما پر از افسانه نیست..
رو گونه هات عطر خوش ِ نوازشی زنانه نیست

مرداب ِ چشمای منو بازم پر از گل میکنی..
دیدم که تنهایی ته درد و تحمل میکنی

بین منو تو فاصله ست.. اما فقط یک صندلی
موهامو واکردم یه شب.. زخماتو می بندم .. ولی

دورِ پرستوهای اشک قفس نمیکشم چرا ؟
منو بغل کن و ببین!! نفس نمیکشم چرا !؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت*چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم*پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت*سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق*خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر*طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی*حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت*آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان*راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی*می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت
"سعدی"
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصيده......وحشي بافقي

قصيده......وحشي بافقي

بهار آمد و گشت عالم گلستان ** خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان
زمرد لباسند یا لعل جامه ** درختان که تا دوش بودند عریان
دگر باغ شد پر نثار شکوفه ** که گل خواهد آمد خرامان خرامان
چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو ** که چون غنچه پیچیده‌ای پا به دامان
برون آکه صبح است وطرف چمن خوش ** چمن خوش بود خاصه در بامدادان
نباشد چرا خاصه اینطور فصلی ** دل گل شکفته، لب غنچه خندان
تو گویی که ایام شادی و عشرت ** به هم صحبتی عهد بستند و پیمان
ببین صحبت عید با مدت گل ** ببین ربط نوروز با عید قربان
ز هم نگسلد عهد شادی و عشرت ** چو دوران اقبال دارای دوران
جهاندار صورت جانگیر معنی ** شه کشور دل گل گلشن جان
بزرگ جهان و جهان بزرگی ** سر سروران جهان میر میران
سرش سبز بادا که نخلی چو او نیست ** ز گردی که آید از آن طرف دامان
به دامان یوسف نهفته است کحلی ** که روشن کند دیده‌ی پیر کنعان
جهان چیست مهمانسرای سخایش ** نمکدان مه و مهر نان و فلک خوان
ز درگاه احسان عاجز نوازش ** که کار جهان می‌رسد زو به سامان
نشاط شب اول حجله در سر ** رود پیرزن جانب بیت احزان
به دوران انصاف و ایام عدلش ** به هم الفت گرگ و میش است چندان
که بر عادت مادران گرگ ماده ** نخواهد جدا از لب بره پستان
اگر پایه عدل اینست و انصاف ** وگر رتبه‌ی جود اینست و احسان
عدالت به کسرا سخاوت به حاتم ** بود محض تهمت بود عین بهتان
همیشه گشوده است بدخواه جاهش ** خدنگی کش از پشت خود جسته پیکان
ز فعل بد خویش افکنده دایم ** پی جان خود افعیی در گریبان
به دست خود آورده ماری و آنرا ** نهاده سر انگشت خود زیر دندان
زهی عقرب بی بصارت که خواهد ** که نیش آزمایی نماید به سندان
رو ای مور و انگار پامال گشتی ** چه می‌جویی از پای پیل سلیمان
کم از قطره‌ای را به افزون ز دریا ** چه امکان نسبت کجا این کجا آن
بجنبد از این بحر گر نیم قطره ** به کشتی نوحت کند غرق توفان
چه کارت به سیمرغ و پروازگاهش ** ترا گر پری باشد ای مور نادان
باین پر که باریست الحق نه بالی ** نشاید پریدن ز پهنای عمان
به عهد تو ای از تو اطراف گیتی ** پر از قصر ومنظر پر از کاخ و ایوان
بود جغد ممنون خصمت که او را ** همه خانمان گشته با خاک یکسان
که گر خانه خصم جاهت نبودی ** نمی‌بود در دهر یک خانه ویران
دل بد سگال تو و شادمانی ** بود خانه مبخل و پای مهمان
اساس وجود وی و اشک حسرت ** بود سقف فرسوده و روز باران
عدوی تو آن قابل طوق لعنت ** به ابلیس آن رانده‌ی قهر یزدان
فکنده‌ست طرح چنان اتحادی ** که خواهند سر بر زد از یک گریبان
به جایی که می‌بخشد استاد فطرت ** به هر صورتی معنیی در خور آن
چو نوبت به معنی خصم تو افتد ** مقرر چنین کرده وینست فرمان
که کلک نگارنده بر جای نطفه ** کشد صورتش را به دیوار زهدان
به امداد حفظ دل راز دارت ** کزو راز گیتی‌ست در طی کتمان
در آیینه‌ی صاف عکس مقابل ** توان داشت از چشم بیننده پنهان
به یاقوت اگر موم را دعوی افتد ** کز آتش نیاید در او کسر و نقصان
بر آید عرق بر جبین نانشسته ** به نیروی حفظ تواز قعر نیران
بساط فرح بخش دولت سرایت ** برابر به فردوس می‌کرد رضوان
یکی نکته گفتش صریر در تو ** که رضوان شد از گفته‌ی خود پشیمان
که فردوس خوبست این هست اما ** که در پیش ما نیست تشویش دربان
جوانبخت شاها غلام تو وحشی ** غلام ثناگر غلام ثنا خوان
برای دعا و ثنای تو دارد ** زبان سخن سنج و طبع سخندان
گرفتم که باشد دلم گنج گوهر ** گرفتم بود خاطرم ابر نیسان
چه آید چه خیزد از این ابر و دریا ** نباشد اگر بر درت گوهر افشان
لبم عاشق مدح خوانیست اما ** دلیری از این بیش پیش تو نتوان
ز تصدیعت اندیشه دارم و گرنه ** کجا می‌رسد حرف عاشق به پایان
الا تا به هر قرن یک بار باشد ** ملاقات نوروز با عید قربان
همه روز تو عید و نوروز باد ** وزان عید و نوروز عالم گلستان

*******
پيشاپيش عيد همه مباررررررررررك


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه شود بـه چهــره زرد مــن ، نـظــري بـراي خــدا كني
كه اگــر كني همــه درد من ، بــه يـكي نظاره دوا كني

تو شهــي و كشــور جــان ترا ، تو مهي و جـان جهـان ترا
ز ره كــرم چـه زيــان ترا ، كه نظــر به حــال گدا كني

ز تـو گر تفقد و گر ستــم ، بود آن عنــايت و ايـن كــرم
همه از تو خوش بود اي صنم ، چه وفا كني چه جفا كني

تو كمان كشيده و در كمين ، كه زني به تيرم و من غمين
همــه غمم بــود از هميــن ، كـه خــدا نكرده خطا كني
هاتف اصفهاني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی
بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی

من مست می عشقم و ز توبه که بشکستم

راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی

لبریز می غمها شد ساغر جان من

من دیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی

یک سلسله دیوانه افسون نگاه او

ای غافل از آن جادو افسانه چه میدانی

تا چند فریب خلق با نام مسلمانی

سر بر سر سجاده می خوردن پنهانی

عاشق شو و مستی کن ترک همه هستی کن

ای بت نپرستیده بتخانه چه میدانی

تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را

مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی

روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را

دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست

جان زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک

ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست
یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان

با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست
ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار

روزی که باشد آن بت سوسن عذار , مست
از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم

گر در شوم شبی به شبستان یار ,مست
سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی

در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست
لب برنگیرم از لب یار کناره گیر

گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست
یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم

روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست
می‌خانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان

ما را به خانقاه ندادند بار, مست؟
ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟

اکنون که می‌شویم به روزی سه بار مست
از ما مدار چشم سلامت، که در جهان

جز بهر کار عشق نیاید به کار مست
ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست

ما را به کوی لاله‌رخان در می‌آر.مست
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] ما ازخدای گم شده ایم او به جست وجوست[/FONT][FONT=&quot]........[/FONT]
[FONT=&quot]چون مـا نیـازمـند و گــرفـتـار آرزوست[/FONT]
[FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]گـاهـــی بـه[/FONT][FONT=&quot]بـرگ[/FONT][FONT=&quot]لـالــه[/FONT][FONT=&quot]نویـســـــد پـیــام[/FONT][FONT=&quot]خویــش[/FONT][FONT=&quot].........[/FONT]
[FONT=&quot]گاهی درون سینه ی مرغان به های و هوست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]در[/FONT][FONT=&quot]خـاکـــدان[/FONT][FONT=&quot]مــا[/FONT][FONT=&quot]گـــهــر[/FONT][FONT=&quot]زندگـی گـم است[/FONT]

[FONT=&quot] ....[/FONT][FONT=&quot]این[/FONT][FONT=&quot]گوهری[/FONT][FONT=&quot]که گم شده ماییم یا که اوست[/FONT]
[FONT=&quot]به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک، چرا باید به دور تو بگردم ؟؟؟ ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی ، برو با دل بیا تا من بگردم[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]لعل[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]سیراب[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]به خون تشنه لب یار من است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]وز پی دیدن او[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]دادن جان کار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]هر که دل بردن[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]او دید و در انکار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]سار[/FONT][FONT=&quot]ب[/FONT][FONT=&quot]ان رخت به دروازه مبر کان سر کو[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]شاهراهیست[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]که منزلگه دلدار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]بنده طالع خویشم که در این قحط وفا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]عشق آن[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]لولی[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]سرمست خریدار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کب گلزار تو از اشک چو گلنار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]نرگس او که طبیب دل بیمار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]یار شیرین سخن نادره گفتار من است[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]حافظ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ني شكسته

با اين دل ماتم زده آواز چه سازم
بشكسته ني ام بي لب دم ساز چه سازم

در كنج فقط ميكشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم

گفتم كه دل از مهر تو برگيرم و هيهات
با اين همه افسونگري و ناز چه سازم

خونابه شد آن دل كه نهانگاه غمت بود
از پرده درافتد اگر اين راز چه سازم

گيرم كه نهان بركشم اين آه جگر سوز
با اشك تو اي ديده غماز چه سازم

تار دل من چشمه الحان خدايي ست
از دست تو اي زخمه ناساز چه سازم

ساز غزل سايه به دامان تو خوش بود
دور از تو من دلشده آواز چه سازم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

برقص در شب يلدايم ، اي غزل ! با من
برقص تا گلِ خورشيدِ بوسه ها ، با من !

برقص ! رقص تو آتشفشاني از رنگ است ،
سپيدِ پيرهن آبيِ ارغوان دامن !

برقص ! قصه شوريدگي روايت كن !
براي جنگل وحشي ، براي دريا ، من

كه زير پاي تو جنگل شكوفه مي ريزد
و موج بوسهء دريا به روي پاها ، من –

هم از حرير نفسهات شعر مي بافم
و يك سؤال قديمي : تو شاعري يا من ؟!

هزار كودك شيطان واژه زاده شدند
از التهاب تو و تب ، شب و عطش با من !


 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصيده...... امير خسرو دهلوي

قصيده...... امير خسرو دهلوي

خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست
خوش حالتــــی است عمـــر ولی پایدار نیست
خوش منزلـــــی است عرصه‌ی روی زمین دریغ
کانجا مجــــــــال عیش و مقـــــــــام قرار نیست
دل در جهـــــــــــان مبند که کس را ازین عروس
جز آب دیـــــــده خون جگــــــــــر در کنـار نیست
غره مشـــــــــــــو ز جاه مجازی به اعتبـــــــــــار
کاین جـــــــــــــاه را به نزد خدا اعتبـــــار نیست
زنــــــــهار اختیـــــــــــار مکن بهر منـــــــــــــزلی
کانجــــــــــا بدست هیچکـــــــس اختیار نیست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن
به زیر سایه‌اش بنشین، قیامت را تماشا کن
به طرف بوستان باد بهار آمد، بشد شادی
برای دوستان اسباب عشرت را مهیا کن
نگارا تا لب پر نوش و زلف پر گره داری
درون خسته را دریاب و کار بسته را واکن
تو مشکین مو نباید ساعتی بی‌کار بنشینی
گهی بر تار چنگی زن، گهی در جام صهبا کن
نشاید شاهد زیبا نبخشاید می حمرا
به صورت چون که زیبایی به معنی کار زیبا کن
کسی در ملک خوبی مرد میدانت نخواهد شد
گهی بر ماه خنجر کش، گهی با مهر غوغا کن
گهی برخیز و گه بنشین، به می دادن به می خوردن
گهی آشوب را بنشان و گاهی فتنه بر پا کن
ز عاشق هیچ کس معشوق را بهتر نمی‌بیند
برو از دیده وامق نظر در حسن عذرا کن
بیا همراه من یک روز بر مصر سر کویش
ز هر سو صدهزاران یوسف گم گشته پیدا کن
فروغی چون به خونت صف کشد بر گشته مژگانش
تو هم روی تظلم را به شاه لشکر آرا کن
ابوالفتح مظفر ناصرالدین شاه رزم‌آرا
که تیغش را قضا گوید به خونریزی مدارا کن
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بخت خواب اگر بيدار باشد خواب بردار مرا
يكسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا

از چه دريا آمدم با ابر بي پايان غم
كاسمان عمري ست تا يكريز ميبارد مرا

آخرين پيمانه شبگير اين خمخانه ام
تا كدامين مست درد آشام بگسارد مرا

گنج بي قدرم به دست روزگار مرده دوست
آنگهم داند كه خود درخاك بسپارد مرا

گرچه مرگم پيش تر از فرصت ديدار توست
همچنان شوق وصالت زنده ميدارد مرا

سايه گر خود درهوايت خاك گردد باك نيست
عاقبت روزي به كويت باد مي آرد مرا

ياد آن فرزانه آزرده خاطر خوش كه گفت
خامشي جستم كه حاسد مرده پندارد مرا
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امشب به قصۀ دل من گوش مي کني
فردا مرا چو فصه فراموش مي کني

چون سنگها صداي مرا گوش مي کني
ســـــنگي و ناشنيده فراموش مي کن

رگبار نوبهاري وخواب دريچه را
با ضربه هاي وسوسه مغشوش مي کني

دست مرا که ساقۀ سبز نوازشست
با برگــــهاي مرده هماغوش مي کنـــــي

گمراه تر ز روح شرابي وديده ر ا
در شعله مي نشــــاني و مدهوش مي کني

اي ماهي طلايي مرداب خون من
خوش باد مســـتيت که مرا نوش ميکني

تو درۀ بنفــــــــــش غروبي که روز را
بر ســـينه مي فشـــاري و خاموش ميکني

در سايه ها فروغ تو بنشست ورنگ باخت
اورا به سايه از چه سيه پوش ميکني؟​
هوشنگ ابتهاج:gol::gol:
 

pdnvd

عضو جدید
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست / ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست

مرغ دل من در شــــــــــــــکن زلف دلارام / یارب چه تذرویست که در چنگ عقابست

چشم من سودا زده یا درج عــــقیقست/ اشـــــک من دلسوخته یا لعل مذابست

ورد سحرم زمزمه ی نـــغمه ی چنگست / و آهــــــــــنگ مناجات من آواز ربابست

دور از تو مپنـــــــــــدار که هنگام صبوحم / با این جگر سوخته حاجت به کبابست

سرمست می عشق تو در جنت و دوزخ / از نار ونعیم ایمن و فارغ ز عذابست

با روی بتان کعـــــــبه دل دیر مغانــــــست / در دیر مغان زمزم جان جام شرابست

کار خرد از باده خرابست ولیـــــــــــــــــکن / صاحب خرد آنست که او مست و خرابست

دست از فلک سفله فرو شوی چو خواجو / کاین نیل روان در ره تحقیق سرابست

خواجوی کرمانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

ای هدهد صبا به سبا می​فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می​فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می​فرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می​بینمت عیان و دعا می​فرستمت
هر صبح و شام قافله​ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می​فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می​فرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می​گویمت دعا و ثنا می​فرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینه خدای نما می​فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می​فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می​فرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می​فرستمت
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود​
تو در كنار من بشيني محال بود​
هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود​
چشمان مهربان تو پاك و زلال بود​
پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري​
با تو چه قدر كوچه ما بي مثال بود​
نشنيد لحن عاشق من را نگاه تو​
پرواز چشم هاي تو محتاج بال بود​
سيب درخت بي ثمر آرزوي من​
يك عمر مانده بود ولي كال كال بود​
گفتم كمي بمان به خدا دوست دارمت​
گفتي مجال نيست و ليكن مجال بود​
يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود​
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
:gol:
 

meibudy

عضو جدید
خود رنجم و خود صلح کنم عادتم این است
یک روز تحمل مکنم طاقتم این است
آن تیغ دو دم را که بسازم ز تو پهلو
ای یار بزن کز تو چنین راحتم این است
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
ما را ز خيال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است

گر خمر بهشت است بريزيد که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عين عذاب است

افسوس که شد دلبر و در ديده گريان
تحرير خيال خط او نقش بر آب است

بيدار شو ای ديده که ايمن نتوان بود
زين سيل دمادم که در اين منزل خواب است

معشوق عيان می‌گذرد بر تو وليکن
اغيار همی‌بيند از آن بسته نقاب است

گل بر رخ رنگين تو تا لطف عرق ديد
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است

سبز است در و دشت بيا تا نگذاريم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

در کنج دماغم مطلب جای نصيحت
کاين گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ايام شباب است


__________________
 

meibudy

عضو جدید
آدما دو وقت هیچی نمی بینن
یکی وقتی تاریکی محض باشه
یکی وقتی روشنایی محض

من نمیدونم تو کدوم قرار گرفتم

تنها چیزی که میدونماینه که
تورو همیشه کنارم حس میکنم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لاله دیدم، روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم، سرکشی های توام آمد به یاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد به یاد

بود لرزان شعله ی شمعی، در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن سای توام آمد به یاد

از بر صیدافگنی، آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد به یاد

در چمن پروانه ای آمد، ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بی جای توام آمد به یاد

پای سروی، جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه، در پای توام آمد به یاد

شهر، پر هنگامه از دیوانگی دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد به یاد
زنده یاد رهی معیری:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شعر « آزار » اثر سيمين بهبهاني:

يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بيمارش کنم
بندي به پايش افکنم ، گويم خداوندش منم
چون بنده در سوداي زر ، کالاي بازارش کنم
گويد ميفزا قهر خود ، گويم بخواهم مهر خود
گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
هر شامگه در خانه اي ، چابکتر از پروانه اي
رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم
چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم

 

Esi_jo0on

عضو
بغلم كن عشق خوبم بذار حس كنم تنتو
از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنتو
واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست
ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست
منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا
بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا
به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا
بغلم کن تا نمیرم بی تو،تو دستای سرما
مثل دامنه فرشته شب ما قدیس و پاکه
حتی ماه به حرمت ما،عاشقونه تر می تابه
بغلم کن عشق خوبم بزار آرامش بگیرم

سز بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم
 
آخرین ویرایش:

Esi_jo0on

عضو





روی خط آرزو میخوام به من دچار بشی


اسمتُ روی دلم حک بکنم شعار بشی


روی خط آرزو میخوام بیای دستُ پاهام بلرزه باز



تا توی زیبائیهات کم بیاره صدای ساز


روی خط آرزو گریه وصلت رو میخوام


بی حیا نیستم ولی گرمای دستت رو میخوام


روی خط آرزو میخوام بیای پائیز دل رو بشکنی


میشه روزی بشنوم بهم بگی عشق منی


روی خط آرزو شور نگاهت رو میخوام


بین هر آهنگی من صدای نازت رو میخوام


روی خط آرزو رد بشی کاش از کوچمون


دل من هر روز و شب میگیره از شما نشون


روی خط آرزو نشه بخندی به کسی



آخه این دل میمیره از این همه دلواپسی


روی خط آرزو کاش واسه من گریه کنی


همش از تبسمای خوشگلت تولدم هدیه کنی


اخمايي که میکنی از هر چی خنده سرتره


بوی عطر تن تو از هر گلی خوشبو تره
 

h-masoumi

عضو جدید
این تاپیک رو زدم تا از این به بعد شعرهایی رو که در قالب غزل یا قصیده سروده شده بود رو در اینجا قرار بدیم
امیدوارم که از این تاپیک استقبال بکنین
فقط هر شعری که قرار میدین نام شاعر رو هم ذکر کنین
و هیچ فرق نمیکنه که معاصر باشه یا نباشه
فقط قالبش غزل یا قصیده باشه
اگر پیشنهادی داشتین خوشحال میشم مطرحش بکنین
:w27:
:gol:
سلام دوست عزيز
فكر كنم اگه دوستان اشعار خودشونو ارائه مي كردن خيلي بهتر مي شد در واقع يه نوع انجمن ادبي مي شد به نظرم مفيد تر و آموزنده تر باشه:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
بدار یک نفس ای ساربان زمام جمل
که دیده سیر نمی گردد از نظر به جمال
دگر به گوشِ فراموشِ عهدِ سنگین دل
پیام ما که رساند؟ مگر نسیم شمال
فراق دوست چنان سخت نیست بر دل من
که دشمنان که به فرصت نیافتند مجال
به تیغ هندوی دشمنِ قتال می نکند
چنان که دوست به شمشیرِ غمزه یِ قتال
جماعتی که نظر را حرام می دانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبوَد
عجب فتادن مرد است در کمند غزال
تو در کنار فراتی، ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
اگر مرادِ نصیحتْ کنان ما اینست:
که ترک دوست بگویم، تصوریست محال
به خاکپای تو جانا! که تا سرم برود
ز سر بدر نرود همچنان امید وصال
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آید؟
به آب دیده ی خونین نبشته صورت حال
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچگونه ملال
به ناله کار میسر نمی شود سعدی
ولیک ناله ی بیچارگان خوشست، بنال​
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
بتا تا زار چون تو دلبرستم *** بتن عود و بسینه مجمرستم
اگر جز مهر تو اندر دلم بی *** به هفتاد و دو ملت کافرستم
اگر روزی دو صد بارت بوینم *** همی مشتاق بار دیگرستم
فراق لاله رویان سوته دیلم *** وز ایشان در رگ جان نشترستم
منم آن شاخه بر نخل محبت *** که حسرت سایه و محنت برستم
نه کار آخرت کردم نه دنیا *** یکی بی سایه نخل بی‌برستم
نه خور نه خواب بیتو گویی *** به پیکر هر سر مو خنجرستم
جدا از تو به حور و خلد و طوبی *** اگر خورسند گردم کافرستم
چو شمعم گر سراندازند صدبار *** فروزنده‌تر و روشن ترستم
مرا از آتش دوزخ چه غم بی *** که دوزخ جزوی از خاکسترستم
سمندر وش میان آتش هجر *** پریشان مرغ بی‌بال و پرستم
درین دیرم چنان مظلوم و مغموم *** چو طفل بی پدر بی مادرستم
نمی‌گیرد کسم هرگز به چیزی *** درین عالم ز هر کس کمترستم
بیک ناله بسوجم هر دو عالم *** که از سوز جگر خنیاگرستم
ببالینم همه الماس سوده *** همه خار و خسک در بسترستم
مثال کافرم در مومنستان *** چو ممن در میان کافرستم
همه سوجم همه سوجم همه سوج *** بگرمی چون فروزان اخگرستم
رخ تو آفتاب و مو چو حربا *** و یا پژمان گل نیلوفرستم
بملک عشق روح بی‌نشانم *** بشهر دل یکی صورت پرستم
رخش تا کرده در دل جلوه از مهر *** بخوبی آفتاب خاورستم
بمیر ای دل که آسایش بیابی *** که مو تا جان ندادم وانرستم
من از روز ازل طاهر بزادم *** ازین رو نام بابا طاهرستم
:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جواب ابراهيم صهبا به سيمين بهبهاني (شعرِ آزار پستِ 391)

يارت شوم ، يارت شوم ، هر چند آزارم کني
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کني
بر من پسندي گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بيمارم کني
گر رانيم از کوي خود ، ور باز خواني سوي خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بيمارم کني
من طاير پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کني
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
يار من دلداده شو ، تا با بلا يارم کني
ما را چو کردي امتحان ، ناچار گردي مهربان
رحم آخر اي آرام جان ، بر اين دل زارم کني
گر حال دشنامم دهي ، روز دگر جانم دهي
کامم دهي ، کامم دهي ، الطاف بسيارم کني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جواب سيمين بهبهاني به ابراهيم صهبا :

گفتي شفا بخشم تو را ، وز عشق بيمارت کنم
يعني به خود دشمن شوم ، با خويشتن يارت کنم؟
گفتي که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابي مبارک ديده اي ، ترسم که بيدارت کنم

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
:)fatemeh غزل-مثنوی ♪♫ مثنوی-غزل اشعار و صنايع شعری 1
Persia1 قصیده چیست؟ اشعار و صنايع شعری 0

Similar threads

بالا