غزل و قصیده

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به چشمانت نمی آید بفهمی رازداری را
بیا پنهان کنیم از هم ازین پس بیقراری را

دل بی طاقت خود را به دست عقل بسپاریم
مگر از او بیاموزیم راه بردباری را

پشیمانی گناه عشق را کمتر نخواهد کرد
چرا با گریه باید زد نقاب شرمساری را؟

من و تو سرنوشت بوسه پروانه و شمعیم
که در دنیا یکی کردند جشن و سوگواری را

همیشه عشق در بازی دنیا وقت نشناس است
تو هم تمرین کن ای دل با خودت چشم انتظاری را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد
ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد

آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد

پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد

شاهِ تُرکان سخنِ مدعیان می‌شِنَوَد
شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاووشش باد

گر چه از کِبر سخن با منِ درویش نگفت
جان فدای شِکَرین پستهٔ خاموشش باد

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه رُبایانِ بَر و دوشش باد

نرگسِ مستِ نوازش کُنِ مردم دارش
خونِ عاشق به قدح گر بِخورد نوشش باد

به غلامیِّ تو مشهورِ جهان شد حافظ
حلقهٔ بندگیِّ زلفِ تو در گوشش باد

حافظ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم
هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم

در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم

گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم

عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمی‌دانستم

#سجاد_سامانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،

هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،

ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،

کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،

ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،

هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،

حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،

به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،

نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،

#راحم_تبریزی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خلق را قصهٔ حسن پری از یاد رود
هرکجا ذکری از آن شوخ پریزاد رود
هر شکایت که مرا از تو بود در دل تنگ
چون کنم یاد وصالت همه از یاد رود
هرکجا کز رخ و بالای تو گویند سخن
ظلم باشدکه حدیث ازگل و شمشاد رود
وقت آنست که تا سنبلهٔ چرخ مرا
از غم سنبل گیسوی تو فریاد رود
از طرب عارف و عامی همه در رقص آیند
هرکجا ذکری از آن حسن خداداد رود
خون شود دجله ز اشک از خبر گریهٔ من
وقتی از خطهٔ کرمان سوی بغداد رود
آن نه بالاست بلاییست که از رفتن او
دل و دین و سر و سامان همه بر باد رود
با زبان چو منی خاصه که در مدحت شاه
ستمست ار سخن از سوسن آزاد رود

#قاآنی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد

پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنارویی مرا دیوانه کرد
.
ای مسلمانان به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد .
.
میزنم خود را به آتش بی‌دریغ
آتشین خویی مرا دیوانه کرد
.
از حرم لبیک‌گویان میروم
جذبه کویی مرا دیوانه کرد
.
واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
.
.
✍واقف_لاهوری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم

ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده
کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم

آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام
داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم

#کاظم_بهمنی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
:)fatemeh غزل-مثنوی ♪♫ مثنوی-غزل اشعار و صنايع شعری 1
Persia1 قصیده چیست؟ اشعار و صنايع شعری 0

Similar threads

بالا