DDDIQ
مدیر ارشد
شماره 24
شماره 24
سلام به دوست خوبم
1- در حال حاضر 91 هستم!! نمیدونم ! یه چیز نسبی بود!
2- بله خیلی ! البته نی نی هم نه !! 6 ماهه تا 5-6 ساله ترجیح میدم و دختر شیطون بهتره !!!
در کل یکی از محل های محبوب کل بچه های فامیل و اشنا اتاق من هست!! هر وقت میان خونه ما مستقیم میان به اتاق من!! اینجا منطقه ازاد هست!! هر غلطی دلشون خواست میکنن!!! :دی هر وقت هم میرم مهمونی این بچه های فامیل دورم جمع میشن که براشون نقاشی بکشم یا نقاشی هاشون رو نگاه کنم یا بازی کنم باهاشون!! :دی
3 - ولی من که کاری به کاررشون نداررم خو!!! ولی آبجی بزرگم همیشه هوام رو داشته!!
4- دوساعت!؟ من کی گفتم دو ساعت!؟ نه بیشتر میخوابم ! تو شیراز مگه میشه کمتر 5-6 ساعت خوابید!! دیگه بهارر شده 8-9 ساعت رو میخوابم!!
5 - هنوز نه !!
6 - در جمع دوستام باشم شاید ! گاهی ممکنه شیطنت کنیم ولی تنها نه ! ولی شیطنت در معنای مزاحمت و یا موارد مشابه نه !!
7- درخت بلند ... هممم نه ! فکر نکنم دررختهایی که بالا رفتم اونقدر بلند بوده باشه!!
از ارتفاع به شکل کوهنورری خوشم میاد ولی صخره نوردی رو تا به حال امتحان نکردم ! نمیدونم شایدم خوشم بیاد !! ولی نمیدونم از پریدن با چتر ممکنه خوشم بیاد !!!
8 - والا به معمارری به نظر و به حرف نیست!! باید عمل کرد ! دید و تمرین کرد تا قوی شد
9 - نه فکر نکنم تا حالا اینقدرر سرخ شده باشم!! :دی
10- یه زمانی به خروس ( نه به مرغ و دیگر پرندگان) حس خوشایندی نداشتم! نمیدونم چرا ! شاید توی ضمیر ناخودآگاهم بوده باشه! ولی الان هم سعی میکنم کاری به خروس جماعت نداشته باشم!
گمون کنم یه بار صدای ضربان قلبم رو واقعا احساس کردم!!!! راستش من بچگی از این خمیر های بازی خیلی داشتم!!! یکی دو تا سطل بزرگش رو همیشه داشتم باهاش مجسمه و صوررت و غیره میساختم یه بار یه فیلم دیده بودم طررف بمب میساخت! جو گیر شده بودم خمیر های بازیم رو به شکل یه جعبه بمب دررست کرردم بعدش از این ترقه های سیگارت تازه اومده بود!!! یه 10 - 12 تا با هم آتیش زدم انداختم تو جعبه! تا اومدیم درش ررو ببندیم خمیرر رو بچسبونیم ! ترکید !!! خمیرش پرتاب شد تو صورتم و صدای خیلی وحشتناکی داد ! اونجا بود که واقعا ضربان طپش قلب رو احساس کردم!!!
شماره 24
سلام سلام صدتا سلام......
1.شما چندکیلوی؟؟هیکلتون خیلی درشته؟(آخه گفتین باتوجه به هیکلتون میزدین .....!!!)
2.نی نی هارو دوستدارین؟؟؟؟اصلا دوستدارین یه بچه کوچلو بی دفاعه تو بغلتون باشه و بهتون بگه باباصدیق .....چه حسی داره بنظرتون؟؟)
3.چرا خواهراتون بدجنس میشن بعضی وقتا.......خوب باید حال داداشارو گرفت دیگه،آخه خیلی کیف میده.....
4.چرا انقدر کم میخوابین ؟2 ساعت؟؟
5.دایی شدی؟؟؟ دایی چندتا بچه؟؟؟ اگه شدی چه حسیه؟؟؟
6.الانم شیطون هستین؟؟؟؟(منظورم شیطنت باحال که توی جمع دوستاتون باشه)
7.تاحالا از درخت بلند بالا رفتین؟؟نظرتون درباره ارتفاع چیه؟؟؟
8.بنظر خودتون ،مهندس معمار عالی میشین؟؟؟
9.تاحالا شده از خجالت صورتتون سرخ بشه.....؟؟ماجراشم تعریف کنیدا!!
10.از چی میترسین......؟؟؟تاحالا شده از ترس قلبتون تند تند بزنه؟؟؟
فعلا در خدمتیم ..........
سلام به دوست خوبم
1- در حال حاضر 91 هستم!! نمیدونم ! یه چیز نسبی بود!
2- بله خیلی ! البته نی نی هم نه !! 6 ماهه تا 5-6 ساله ترجیح میدم و دختر شیطون بهتره !!!
در کل یکی از محل های محبوب کل بچه های فامیل و اشنا اتاق من هست!! هر وقت میان خونه ما مستقیم میان به اتاق من!! اینجا منطقه ازاد هست!! هر غلطی دلشون خواست میکنن!!! :دی هر وقت هم میرم مهمونی این بچه های فامیل دورم جمع میشن که براشون نقاشی بکشم یا نقاشی هاشون رو نگاه کنم یا بازی کنم باهاشون!! :دی
3 - ولی من که کاری به کاررشون نداررم خو!!! ولی آبجی بزرگم همیشه هوام رو داشته!!
4- دوساعت!؟ من کی گفتم دو ساعت!؟ نه بیشتر میخوابم ! تو شیراز مگه میشه کمتر 5-6 ساعت خوابید!! دیگه بهارر شده 8-9 ساعت رو میخوابم!!
5 - هنوز نه !!
6 - در جمع دوستام باشم شاید ! گاهی ممکنه شیطنت کنیم ولی تنها نه ! ولی شیطنت در معنای مزاحمت و یا موارد مشابه نه !!
7- درخت بلند ... هممم نه ! فکر نکنم دررختهایی که بالا رفتم اونقدر بلند بوده باشه!!
از ارتفاع به شکل کوهنورری خوشم میاد ولی صخره نوردی رو تا به حال امتحان نکردم ! نمیدونم شایدم خوشم بیاد !! ولی نمیدونم از پریدن با چتر ممکنه خوشم بیاد !!!
8 - والا به معمارری به نظر و به حرف نیست!! باید عمل کرد ! دید و تمرین کرد تا قوی شد
9 - نه فکر نکنم تا حالا اینقدرر سرخ شده باشم!! :دی
10- یه زمانی به خروس ( نه به مرغ و دیگر پرندگان) حس خوشایندی نداشتم! نمیدونم چرا ! شاید توی ضمیر ناخودآگاهم بوده باشه! ولی الان هم سعی میکنم کاری به خروس جماعت نداشته باشم!
گمون کنم یه بار صدای ضربان قلبم رو واقعا احساس کردم!!!! راستش من بچگی از این خمیر های بازی خیلی داشتم!!! یکی دو تا سطل بزرگش رو همیشه داشتم باهاش مجسمه و صوررت و غیره میساختم یه بار یه فیلم دیده بودم طررف بمب میساخت! جو گیر شده بودم خمیر های بازیم رو به شکل یه جعبه بمب دررست کرردم بعدش از این ترقه های سیگارت تازه اومده بود!!! یه 10 - 12 تا با هم آتیش زدم انداختم تو جعبه! تا اومدیم درش ررو ببندیم خمیرر رو بچسبونیم ! ترکید !!! خمیرش پرتاب شد تو صورتم و صدای خیلی وحشتناکی داد ! اونجا بود که واقعا ضربان طپش قلب رو احساس کردم!!!