تو حیاطمون مارمولک زیاد داشتیم..
با چوب چشش و در می اوردم دمبشم می کندم می انداختمش بره..
هی می خورد به درو دیوار می خندیدم
![]()
زورت به مارمولک رسیده؟ مردی برو با تمساح در بیفت




تو حیاطمون مارمولک زیاد داشتیم..
با چوب چشش و در می اوردم دمبشم می کندم می انداختمش بره..
هی می خورد به درو دیوار می خندیدم
![]()
منم بچه بودم جو جو داشتم ولي يه بار خيلي سر و صدا مي كرد گذاشتمش توي حياط تا صبح يخ زده بودواقعاً....
من کوچیک بودم جوجه داشتم،از ما بیشتر بهش خوش می گذشت تو خونه!!!!!!!!1![]()
منم بچه بودم جو جو داشتم ولي يه بار خيلي سر و صدا مي كرد گذاشتمش توي حياط تا صبح يخ زده بودخيلي دردناك بود ولي راستش كلي خوشحال شدم چون خيلي ازش مي ترسيدم همش دنبالم مي كرد همون بهتر كه مرد
![]()
شما ها چقد سوسول بودید بچگیاتون!منم بچه بودم جو جو داشتم ولي يه بار خيلي سر و صدا مي كرد گذاشتمش توي حياط تا صبح يخ زده بودخيلي دردناك بود ولي راستش كلي خوشحال شدم چون خيلي ازش مي ترسيدم همش دنبالم مي كرد همون بهتر كه مرد
![]()
مادر جان شما مگه چن سالتونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/شما ها چقد سوسول بودید بچگیاتون!
ما بچگیامون تو خونمون دایناسور داشتیم
آخر هفته ها میبردیمش بیرون شهر یه کم بچره
آخه علف خوار بود
اینقده ناز بود
همین دیگه...![]()
مادرم میگه بچه بودی ازت غافل میشدیم میرفتی خاک باغچه رو میکندی کرم خاکیا رو در میاوردی بوس میکردی. توجیهت هم این بود که خیلی نرم هستن![]()
از کدوما؟مادر جان شما مگه چن سالتونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
شایدم از این خورشیدا دارین
گفتم که بچه سوسولید دیگهمن الان یه خاطره یام اومد
به این میگن حیوان آزاری
تو خونه مادر بزرگم زنبور زیاد بود
من اینارو میگرفتم بالهاشونو با قیچی میزدم (اگه میکندم دردشون میومد)
بعد روشون الکل میریختم
بعد یه کبریت میکشیدم چه حالی میداد
تو حیاطمون مارمولک زیاد داشتیم..
با چوب چشش و در می اوردم دمبشم می کندم می انداختمش بره..
هی می خورد به درو دیوار می خندیدم
![]()
همون تو او سریالهاز کدوما؟![]()
اگه راست میگی از خودت یه خاطره بزار ببینیمگفتم که بچه سوسولید دیگه![]()
7 8 ساله که بودیم از بزرگترامون شنیدیم یه بنده خدایی خلافکاره،نمیدونستن خونش کجاس.با یکی از دوستام اون بنده خدا رو که معتاد بود قاچاقچی هم بود تعقیب کردیم که بفهمیم خونش کجاساگه راست میگی از خودت یه خاطره بزار ببینیم
راستی برو تو 2 یا 3 یه خاطره گزاشتم بخون بعد بگو سوسولین
یه بار یه تخم مرغ از یخچال بیرون آوردم و گذاشتمش توی چند تا تیکه پارچه ... گیر داده بودم
که الا و بلا این باید جوجه بشه !!!
عجب خشن بودی شکر خدا مثه این که تغییر رویه دادی خانوم خانوما!!!!!!!!!!!يادتونه بچگي جوجه رنگي مي خريديم؟
من هميشه جوجه هام صورتي بودن
يه بار خواستم جوجه مو بشورم، گرفتمش زير آب و هيييييييي به قول معروف سابيدمش خواستم تميزه تميز بشع،
بيچاره شكمش پاره شد دل و رودش زد بيرون
خيلي گريه كردم