شما یادتون نمیاد

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
من 26 سالمه.23آذر 64.گفتم فقط قلك و آژير رو يادم نيست.
ا پس من از همه كوچيكترم
ببخشيد اگه باهاتون دور از ادب صحبت كردم فك ميكردم هم سنيم....
شرمنده همتونم
 

gelayol joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم


:w15:

یادش بخیر
 

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب دیگه هم با تجربه ای هم بهت احترام می ذارن
به نظر من احترام آدم ها به سن و سالشون نیست به شخصیتشونه افراد زیادی تو باشگاه هستن که با سن کمشون واقعا قابل احتراما و من به شخصه خیلی براشون احترام قائلم
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به نظر من احترام آدم ها به سن و سالشون نیست به شخصیتشونه افراد زیادی تو باشگاه هستن که با سن کمشون واقعا قابل احتراما و من به شخصه خیلی براشون احترام قائلم
خو حالا
هرچی میگم یه چیزی میگیا
اصلا بگو ببینم تو چرا هر دیقه امضاتو عوض میکنی؟ها؟
 

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز
خو حالا
هرچی میگم یه چیزی میگیا
اصلا بگو ببینم تو چرا هر دیقه امضاتو عوض میکنی؟ها؟
نه من امضا قبلیم خیلی وقت بود همون بود ولی چون دلم خیلی پره از امروز اینو گذاشتم
 

***

عضو جدید
چرا والا.....تا اونجاییش که به سنم قد میده رو یادمه!
 

***

عضو جدید
مثلا تا کجاش؟

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده میشدیم

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه


شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون،تو کتاب تعلیمات اجتماعی

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...


 

Similar threads

بالا