شعر نو

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
از پا تا سرت
سراسرت
نوری و نیرویی
وجود مقدست را در بر گرفته است
جنس تو ، جنس نان
نانی که آتش او را می پرستد
عشقم خاکستری زیر خاک بود
من با تو گر گرفتم
عشق من
عزیزم
پیشانی ات . پاهایت و دهانت
نانی است مقدس که زنده ام می دارد
آتش به تو درس خون داد
از آرد تقدس را فرا بگیر
و از نان بوی خوش را

پابلو نرودا


 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز​
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس داد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هم آوازم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند ؟


فریدون مشیری
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به هر سو میدوم گریان
در لهیب آتش پردود
و زمیان گریه هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان می کشم فریاد ای فریـــــــاد ای فریـــــــاد
من به دستان پر از تاول این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دود
تا سحرگاهان که می داند که بود من شود نابود؟
که بــــــــــود من شود نـــــــابود...!

اخوان ثالث
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ابری نیست
بادی نیست

می نشینم لب حوض

گردش ماهی ها روشنی من

گل
آب
پاکی خوشه زیست

مادرم ریحان می چیند

نان و ریحان و پنیر

آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط

نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد

پشت لبخندی پنهان هر چیز

روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست

چیزهایی هست که نمی دانم

می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد

می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم

راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم

من پر از نورم و شن

و پر از دار و درخت

پرم از راه از پل


از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب

چه درونم تنهاست

سهراب سپهری
 

noom

عضو جدید
[h=6][FONT=&quot]همیشه دنبال کسی باش که سخت بدست بیاد،چون اگه ساده بدست بیادساده هم میره![/FONT][FONT=&quot][/FONT][/h]
 

babak 123

عضو جدید
کاربر ممتاز
این شعر از معدود شعرهای ایرج میرزاست که می‌توان به راحتی چاپ کرد. جایتان خالی نمی‌دانید چشم‌مان به چیزهایی روشن شد تا این شعر را از دیوان ایرج انتخاب کردیم.
***
بچه‌های زمانه رند شدند
بی‌ثمر دان تو ژاژخایی را
کودکانِ زمان ما نکنند
جز برای زر آشنایی را
یا برو زر بده که سر بنهند
یا برو دل بنه جدایی را
در نظرشان بهای جامی نیست
دفتر جامی و بهایی را
به شعیری نمی‌کنند حساب
شعر خاقانی و سنایی را
یاوه دانند و سخره پندارند
مهربانی و آشنایی را
نبوَد در مزاج‌شان اثری
عَرضِ افلاس و بی‌نوایی را
نتوانی فریفت جز به طلا
کودکِ دوره طلایی را
 

As7az

عضو جدید
[h=2][/h]
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست،

و دلم بس تنگ است،

بی خیالی،

سپر هر درد است،

باز هم می خندم،

آنقدر می خندم،

که غم از رو برود...




"استاد سهراب سپهری"
 

As7az

عضو جدید
[h=2][/h]
تو نبودی افسوس!


شب میلاد تو ای یار مرا! مرا
شب غمگینی بود
خانه با یاد تو از گل لبریز
همه جا پرتو لرزنده ی شمع
دوستانت همه شاد!
عاشقانت همه جمع!
لیک در جمع عزیزان، تو نبودی افسوس.

همه با یاد تو در طیف سرور
خانه در گل مستور
همه جا لعمه ی نور
یاد شیرین تو در موج نشاط
عکس زیبای تو در جام بلور
لیک در جمع عزیزان، تو نبودی افسوس.

همه با یاد تو خندان بودند
و من خانه به طوفان داده!
در میان همه گریان بودم.

شمع، همراه دل من می سوخت
و کسی آگه از این راز نبود
چه کنم؟.بی تو، در شادی ها
بر دلم باز نبود.

شمع هم گریان بود
لیکن ای معنی عشق!
اشک دلداده، کجا؟
گریه ی شمع، کجا؟
من کجا با دل تنگ
شادی جمع، کجا؟.

چه شب تلخی بود
شب تنهایی من!
من که در بستر غم ها بودم
من که از اشک غریبانه چو دریا بودم
تو ندانی که چه تنها بودم!.

کاش، می دانستی
شب میلاد عزیزت ای یار!
من به اندازه ی چشم همه ی مردم شهر
گریه کردم در خویش.
گریه ام بدرقه ی راهت باد
شب میلاد تو من بودم و اشک
من که از اشک غریبانه چو دریا بودم
آه، ای معنی عشق!
تو ندانی که چه تنها بودم.


"مهدی سهیلی"
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
باد می دود /
بهار می دود /
رود بی قرار می دود / ابر می دود / درخت می دود

کوه استوار می دود / هرچه ساده هرچه سخت می دود
کرم خاکی از میان خاک / بی صدا می دود
پیچکی شکسته با عصا / می دود
سنگریزه ای بدون دست و پا / می دود
می دود ولی چرا ؟ می دود ولی به مقصد کجا ؟
غنچه های نوجوان / درخت های پیر
آسمان سرفراز و خاک سربه زیر
روزهای زود و سالهای دیر
هرچه بود و هرچه می شود / هرچه رفت و هرچه می رود
می دود به سمت پس کجاست ؟ کو ؟
می دود به پای جستجو
می دود به های و می دود به هو
می دود فقط به سوی او
عرفان نظر آهاری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و
چه ساده در گریستن دیگران می میریم.
اما میان دشواری دریا و تبسم کرانه ، فاصله ایست.

لب اگر تشنه،جام شوکرانش در پیش،
...دل اگر تنها،هزار دشنه ی پنهانش در پشت.

(سید علی صالحی)
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
میل مرگی عجیب در من است
مثل شباهت سین به اصوات سادگی
مثل شباهت زندگی به نون و القلم... و الکاف
مثل شباهت پروانه و پری.

...مثل شباهت عشق به حرف عین، به حرف شین،
به حرف قاف،
یا بازی واژه با معنا، چه می دانم!
هر چه هست همین است
از همه گریزانم، از این همه همهمه گریزانم.
دیگر سر هیچ بازاری نخواهم رفت
دیگر برای هیچ کسی آواز نخواهم خواند.
(تا زنده ایم، نگرانیم. وقتی هم که می میریم
باز چشم هامان یک سو را می نگرند...!)
اما ای کاش میان آن همه شد آمد شب و روز
ما راه خود را می رفتیم،
تو سوی من بودی و من سوسوی تو بودم.

(سید علی صالحی)
 

noom

عضو جدید
دل کندن از تو راحت نیست وقتی نگاهم داشته‌ای با چشم‌هات؛ مثلِ حکایتِ یک قطار و یک مُرتاض! ( رضا کاظمی )
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
به جای نام من این بار نقطه چین بگذار
دلم که بار اضافی است بر زمین بگذار
سفر حکایت هر باز آمدن تا توست
پناه بر تو بیا اصل برهمین بگذار
چرا گلایه کنم پلکان شک ات را
بیا تمام مرا زیر ذره بین بگذار
نخواه خانه ی من کج به آسمان برود
برای دلخوشی ام سنگ اولین بگذار
سیاه ماهی دریاچه ی توام حالا
سر قرار بیا دام در کمین بگذار
بگرد گرد خودت آسیاب بادی من
و هی گناه مرا پای ان و این بگذار
رضا طاهری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نازنين
داس بي دسته ما
سالها خوشه نارسته بذري را برمي‌چيندكه
به دست پدران ما بر خاك نريخت
كودكان فردا
...خرمن كشته امروز تو را مي‌جويند
خواب و خاموشي امروز تو رادر حضور تاريخ
در نگاه فردا
هيچكس بر تو نخواهد بخشيدباز هم منتظري؟
هيچكس بر در اين خانه نخواهد كوبيدو نمي‌گويد برخيز
كه صبح است،بهار آمده است
تو بهاري آري خويش را باور كن


مجتبی کاشانی
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.

 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همان روزی که دست حضرت قابیل​
گشت آلوده به خون حضرت هابیل​
از همان روزی که فرزندان آدم​
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید​
آدمیت مرد،​
گرچه آدم زنده بود.​
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند​
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند​
آدمیت مرده بود.​
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب​
گشت و گشت​
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت​
ای دریغ!​
آدمیت برنگشت!
فریدون مشیری
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه حادثه غریبیست
وقتی‌ پرنده‌ها اوج میگیرند. . .

گاهی در انتهای پرواز هم که باشی‌،
حس رهایی را نمیابی. . . !
...
برزخ که می گویند درست همین جاست!
لحظه‌یی که آسمان هم
دیگر هوای آزادی نداشته باشد. . .!
 

noom

عضو جدید
می‌چینمَ‌ت
حتا اگر قَدَّم نرسد!
تو
میوه‌ی ممنوعه‌ی منی!
رضا کاظمی
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ما چون دو دریچه رو به روی هم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]آگاه ز هر بگو مگوی هم.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هر روز سلام و پرسش و خنده[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هر روز قرار روز آینده[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]عمر آینه بهشت ،اما ...آه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اکنون دل من شکسته و خسته است[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]زیرا یکی از دریچه ها بسته ست[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نه مهر فسون،نه جادو کرد،[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نفرین به سفر ،که هرچه کرد او کرد.[/FONT]
مهدی اخوان ثالث
 

علی حسنوند

عضو جدید
دويديم و دويديم هيچ جا رامون ندادن
گفتن كه توي جاده دونده ها زيادن
دويديم و دويديم فايده نداشت دويدن
به همه چي رسيديم به جز به خود رسيدن
دويديم و دويديم توكوچه هاي بن بست
مي رفتيم و مي گفتن خسته نشيد بازم هست
دويديم و دويديم جاده ها بسته بودن
پلاي تو راهمون همه شكسته بودن
دويديم و دويديم رفتيم تو خط عادت
كم كم به هم مي كردن دونده ها حسادت
دويديم و دويديم راها خاكستري شد
حرفاي عاشقونه كم رنگ و سرسري شد
دويديم و دويديم اسفندي دود نكردن
گفتن فقط زير لب، كاش ديگه بر نگردن
دويديم و دويديم خورديم به سنگ و صخره
طاقتمون تموم شد تا دريا قطره قطره
دويديم و دويديم سيبا رسيده بودن
سه فصل آزگار بود همه دويده بودن
دويديم و دويديم تا رسيديم به ديوار
اون ور ديوارم باز، خورديم به فصل تكرار
دويديم و دويديم ، قصه زندگي بود
كه واسه اون دويدن ، فقط ديونگي بود
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
كنار مشتی خاک در دور دست خودم، تنها، نشسته ام
نوسان ها خاك شد، و خاك ها از ميان انگشتانم لغزيد و فرو ريخت
شبيه هيچ شده ای! چهره ات را به سردی خاك بسپار
اوج خودم را گم كرده ام؛ می ترسم از لحظه ی بعد، و از اين پنجره ای
كه به روی احساسم گشوده شد؛ برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقيا!
...
بوی ترانه ای گمشده می دهد، بوی لالايی كه روی چهره مادرم نوسان می كند
از پنجره غروب را به ديوار كودكی ام تماشا می كنم. بيهوده بود ، بيهوده بود
اين ديوار ، روی درهای باغ سبز فرو ريخت
زنجير طلايی بازی ها ، و دريچه روشن قصه ها ، زير اين آوار رفت
سهراب سپهری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!
بايد راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دريا می‌رسند
بعضی هم به دريا نمی‌رسند.
رفتن، هيچ ربطی به رسيدن ندارد!
سید علی صالحی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با حوانه ها نوید زندگی است
زندگی شکفتن جوانه هاست
هر بهار
از نثار ابرهای مهربان
ساقهها پر از جوانه میشود
هر جوانه ای شکوفه
میکند
شاخه چلچراغ می شود
هر درخت پر شکوفه باغ
کودکی که تازه دیده باز میکند
یک جوانه است
گونه های خوشتر از شکوفه اش
چلچراغ تابناک خانه است
خنده اش بهار پر ترانه است
چون میان گاهواره ناز میکند
ای نسیم رهگذر به ما بگو
این جوانه های باغ زندگی
این شکوفه های عشق
از سموم وحشی کدام شوره زار
رفته رفته خار میشوند
این کبوتران برج دوستی
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگهای هار می شوند

فریدون مشیری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریا موج می‌زند
ماهی‌ها را جمع می‌کند
و اداره‌ی شیلات را
فرا می‌خواند.

کدام شما
لرز دهان ماهی‌ها را
بر جداره‌ی رگ‌هاتان
احساس می‌کنید،
زیر پوست کدام شما
ماهی‌ها جمع می‌شوند
و چشم گل آلودشان می‌سوزد

دریا موج می‌زند
و ما اکنون
در کامیون بزرگی در راهیم
در اضطراب توده‌یی از ماهی‌ها
که دعا می‌خوانند.


شمس لنگرودی
 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریا دریا مهربانی‌ات را می‌خواهم
نه برای دست‌هام
نه برای موهام
نه برای تنم
برای درخت‌ها
تا بهار بیاید.

و تو فکر می‌کنی
زندگی چند بار اتفاق می‌افتد؟
و تو فکر می‌کنی
یک سیب چند بار می‌افتد
تا نیوتن به سیب گاز بزند
و بفهمد
چه شیرین می‌بود
اگر می‌توانستیم
به آسمان سقوط کنیم؟
چند بار؟

راستی
دریای دست‌هات
آبی زمینی است؟
می‌دانی
سیاه هم که باشد
روشنی زندگی من است.
و تو فکر می‌کنی
من چند بار
به دامن تو می‌افتم؟

من فکر می‌کنم
جاذبه‌ی تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سیب نبوده
از دست‌‌هات بوده
از خنده‌هات
موهات
و نگاه برهنه‌ات
که بر تنم می‌ریخت.


عباس معروفی
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوتم را نکن باور

من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم

من آن خرمن

من آن انبار باروتم

که با آواز یک کبریت

آتش میشوم یک سر

هزاران شعله سرخ کنار هم

سکوتم را نکن باور

تمام این قفس ها را

تمام حسرت و این ترس ها را

من به دستانی که میخواهد رها باشد

شکستی سخت خواهم داد!

سکوتم را نکن باور

من آن پرهای بسته منتظر در کنج زندانم

که آواز رهایی

شعر هر روز است زیر لب

سکوتم را نکن باور

من آخر با امید ناب آزادی

تمام بغض ها را

کینه ها را

اندوه ها را

با گلوی یک جهان فریاد آزادی

شکستی سخت خواهم داد

سکوتم را نکن باور

که فردا را همانگونه که میخواهم

همانگونه که باید باشد اما نیست

میسازم

سکوتم را نکن باور

که من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم

سکوتم را نکن باور







----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




 

Similar threads

بالا