خب خدا رو شکر که بخیر گذشته... .
از این اتفاقای ناجور خیلی میفته مهم اینه که آدم حواسشو بیشتر جمع کنه.
یه اتفاق بدی هم همین ترم واسه من افتاد.
من توو روز انتخاب واحد نتونسته بودم خوب واحد بگیرم واسه همین حذف و اضافه خیلی برام حیاتی شده بود.
کلی توو فکرش بودم تا این که 2-3 روز قبل از روز حذف و اضافه ظهر از بیرون اومده بودیم صبحونه هم یادمه نخورده بودم نشستیم سر سفره ناهار بخوریم.
داشتم ناهار میخوردم که یهو حس کردم یه چیزی توو گلوم گیر کرد.
حالا هر کاری میکنم اصلا راحت نمیشم!!
یه قسمت تیز از استخون گوسفند گیر کرده بود تو گلوم و یه خراش عمیق ایجاد کرده بود.(بعد از آندوسکوپی متوجه شدیم).
خلاصه رفتیم بیمارستان با همین وضعیت و عکس برداری و... .
الکی بهم سرم وصل کردن 1یه روز هم بستری بودم گفتن باید عمل بشه.
باید امضا کنه مجوز قطع تنفس هم به ما بده!!
ما رضایت ندادیم اومدیم بیرون.
حالا پنجشنبه ظهر این اتفاق افتاده من تا شنبه که حذف و اضافه بود هیچی غیر از مایعات نمیتونستم بخورم!!
شنبه با بدبختی تمام حذف و اضافه رو خدا رو شکر انجام دادم بعد رفتم آندوسکوپی و زیر بیهوشی تا بالاخره درش اوردن.
1 ماه هم برای این که زخمش خوب بشه و جاش عفونت نکنه آنتی بیوتیک مصرف کردم!!
حالا اینا رو گفتم که بدونین این اتفاقا همیشه هست.
میگذره ولی خاطره شیرینش همیشه تو ذهن میمونه!!
