زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
هاااااااااااااااااااااااااااااان....راست ميگي آگاه جون؟؟؟؟

منه خنگو بگووووو...نفهميدم...موضوع چيه....

البته من بیشتر هم میتونم کمک کنم

آتلیه خوب هم سراغ دارم :D

مارجین گلم

تو چطور؟
 

افشین باتمانی

متخصص کشاورزی
کاربر ممتاز
هاااااااااااااااااااااااااااااان....راست ميگي آگاه جون؟؟؟؟

منه خنگو بگووووو...نفهميدم...موضوع چيه....

البته من بیشتر هم میتونم کمک کنم

آتلیه خوب هم سراغ دارم :D

مارجین گلم

تو چطور؟

:biggrin:

خو از اول اصل ماجرا رو میگفتید

چرا کودک درون رو بیخود خجالت زده کردید



دوستان :همگی بسیج میشیم

جناب مهندس رو به سر وسامان برسانیم

کیک وشیرینی با من
:D

ممنونم... ممنونم... واقعا ممنونم...این همه لطف و محبت باعث شد اشک شادی توی چشام حلقه بزنه:cry:...
واقعا کاری که شماها در حق من میخواین بکنین پدرومادر در حق فرزند نمیکنن....
حالا که دارین زحمت میکشین لطف کنین 4تا بگیرین...در طرحها و رنگهای مختلف...برا این میگم 4تا چونکه میترسم فردا پس فردا شلوار کودک درونم 2تا بشه و فیلش یاد هندستون کنه...بخواد تجدید فراش کنه....لا اقل یه جوابی براش داشته باشم...بهش بگم همین چند وقت پیش 4تا برات گرفتن...بلکم راضی بشه و کوتاه بیاد....
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
کودک بیرون هر کسی همون زمستون اول زندگیش از سرما سیاه و کبود میشه بعدش سینه پهلو میکنه، چونکه بیرونه خب.....دیگه هیچی همون سال اول عمرشو میده به بقیه...نکنه اینو نمیدونستین؟!... هیشکی کودک بیرون نداره...
من دارم! بعضی وقتا کوه که میرم کودک درون و کودک بیرونم رو می برم با هم بازی می کنن!! :D
 

افشین باتمانی

متخصص کشاورزی
کاربر ممتاز
من دارم! بعضی وقتا کوه که میرم کودک درون و کودک بیرونم رو می برم با هم بازی می کنن!! :D

اون کودک بیرون نیس... ای بابا...!!!!!!! بچه ی همسایه رو کجا میبری آخه...میگم مادرش گاهی هراسان در به در دنبال این بچه میگرده....!!!!
 

افشین باتمانی

متخصص کشاورزی
کاربر ممتاز
چـــه خبـــره اينجـــا ؟ :D
عجبــــ كودكــــ درون مظلومــــي داري افشيــــن خان :biggrin:
;)

بله خب...کودک درون امروزیا با مای بیبی اموراتشونو میگذرونن ...اما دوره ی کودک درون ما از این خبرا نبود........هیییییییییی.... بله که مظلومن...

کودکای درون امروز با انواع گیمهای کامپیوتری سرگرمن هرچی بخوان 3سوته فراهمه...
اما دروره کودک درون ما....یادمه یه بار کودک درونم برا یه دونه تیله اونقده وق زد که براش بخرم....آخرشم با چسم خیس شام نخورده خوابید...امکانات نبود...


بله که مظلومن
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
دوستان گلم مارجین و آگاهدخت جان رو منم واسه سروسامان دادن مهندس حساب کنید...:D

قربونت برم نرگسي جون فعلا كه افشين خان گير داده به اين بچه طفل معصوم ول كن هم نيست...
اصلا هم به روي مبارك نمياره...

حالا ببينم تا آگاه جون چيكار ميخواد بكنه...بلكه تونستيم يه حركت خداپسندانه راه بندازيم...
 

عســـل

عضو جدید
بله خب...کودک درون امروزیا با مای بیبی اموراتشونو میگذرونن ...اما دوره ی کودک درون ما از این خبرا نبود........هیییییییییی.... بله که مظلومن...

کودکای درون امروز با انواع گیمهای کامپیوتری سرگرمن هرچی بخوان 3سوته فراهمه...
اما دروره کودک درون ما....یادمه یه بار کودک درونم برا یه دونه تیله اونقده وق زد که براش بخرم....آخرشم با چسم خیس شام نخورده خوابید...امکانات نبود...


بله که مظلومن

عااااخــــــييييييييححححح...... :w04:
 

افشین باتمانی

متخصص کشاورزی
کاربر ممتاز
برگزاری مانور مقابله با فرار حیوانات در باغ وحش توکیو!




حالا نقش این چوبه این وسط چیه..؟؟؟

بعدم اگه حیوونای باغ وحش به این آرومی و نجابت هستن بهشون کارت شهروندی بدن خب...اینا بلانسبت از خیلی از آدما با شخصیت تر بنظر میرسن...ببین چقد آروم تسلیم قانون شده....

فقط موندم اینا چرا با چوب و اونم اینجوری اعمال قانون میکنن...
برام جای سواله...
 
آخرین ویرایش:

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
مزرعه :

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک

کنار مزرعه کار و زندگی میکردند.


کلبه ان ها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای.


اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه ان قدر گیرشان می امد،


که شکم شان را به سختی سیر کنند.


اما یک سال بدون هیچ علتی محصول،


کمی بیش تر از حد معمول به دست آمد.


در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول به دست آوردند.


زن کاتولوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد.


همچنان که صفحات آن را یکی یکی ورق می زد.


افراد خانواده هم دورش جمع می شدند.


بالاخره زن آینه بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید


که از همه چیز بهتر است.پیش از آن هرگز آینه ای نداشتند.


از آن جا که پول کافی برای خریدش داشتند،زن آن را سفارش داد.


در حدود یک هفته بعد وقتی که همه در مزرعه سرگرم کار بودند،


مردی سوار بر اسب از راه رسید.او بسته ای در دست داشت.


و خانواده به استقبالش رفتند.


به محض اینکه امضاء دادند و بسته را تحویل گرفتند،

همه در کلبه دور مادرشان جمع شدند.


زن، اولین کسی بود که بسته را باز کرد و در آینه نگاه کرد،


و جیغ زد: مرد تو همیشه میگفتی که من زیبا هستم.من واقعا زیبا هستم!!!


مرد آینه را به دست گرفت،در آن نگاه کرد ، لبخندی زد و گفت:


تو همیشه میگفتی که من خشن هستم.


ولی من جذاب هستم.


نفر بعدی دختر کوچک شان بود که در آینه نگاه کرد و گفت:


مامان ، مامان ،چشم های من شبیه تو هست!!!


اتفاق ناخواسته این بود که


پسر کوچک شان که مثل همه بچه ها بسیار پر انرژی بود،


از راه رسید و پیش از هر اقدامی از سوی آن ها آینه را قاپید.


او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده و صورتش از ریخت افتاده بود.


او فریاد زد:


من زشتم!!! من زشتم!!!


در حالی که میلرزید به پدرش رو کرد و گفت:


پدر، آیا من همیشه همین ریخت بودم؟؟


بله پسرم.همیشه همین ریخت بودی


با این حال تو من را دوست داری؟؟


بله پسرم، دوستت دارم.


چرا؟؟؟برا چه من را دوست داری؟؟؟


چون که مال من هستی!!


....


و من هر روز صبح وقتی که صادقانه به خودم نگاه میکنم


میبینم درونم زشت است، از خدا میپرسم،


آیا دوستم داری؟ و او همیشه جواب میدهد:بله


وقتی که میپرسم چرا دوستم داری؟


او میگوید:


چون مال من هستی.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا