زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا بارووووووووووووووووووووووووووون اومد
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
محققان ایرانی بر این باورند که4571223687422 نفر مردم در ایران مبتلا به تنبلی هستند چون حاضر نیستند حتی این عدد راهم کامل بخوانند.تو چی؟کامل خوندی؟نخوندی؟
 

Soheila.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
من كه نخوندم ولي مطمئنم هيچكي هم نخونده تازه فكر كنم ايران اين همه آدم نداشته باشه
 

ژرورا

عضو جدید
سلام من عضو جدید باشگاه هستم امیدوارم که بتونم در کنار شما دوستای عزیز چیزای جدیدی یاد بگیرم.:biggrin:
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
سلام من عضو جدید باشگاه هستم امیدوارم که بتونم در کنار شما دوستای عزیز چیزای جدیدی یاد بگیرم.:biggrin:

سلام. خوش اومدی
ما هم امیدواریم بتونی در کنار ما چیزای جدیدی یاد بگیری :)
 

آدرک

عضو جدید
سلام خیلی ممنون مگه این امتحانای میان ترمم به ادم فرصت می ده که بخواد به کارای جانبی بپردازه.:)
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز

اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود.
تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي كيف مي كرديم.
سس مايونز كالايي لوكس به حساب مي آمد و ويفر شكلاتي يام يام تنها دلخوشي كودكي بود.

صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود،

نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پو شيدن كفش آديداس يك رويا بود.
همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و شهيد و ...

اما كسي از قحطي صحبت نمي كرد!

يادم هست با تما فشارها وقتي وانت ارتشي براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود.

همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود.

امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه كناري به چشم مي خورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا...

و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي ها نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم.

مبادا تي شرت بنتون گيرمان نيايد! مبادا زيتون مديترانه ايي ناياب شود! ويسكي گيرمان نيايد چي!؟ اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است.
ورشكسته شدن انتشارت، بي سوادي دانشجوهامان، بي سوادي استادها، عقب افتادگي در علم و فرهنگ و هنر، تعطيلي خانه سينما، بسته شدن مطبوعات و ... برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانيم! ...

مي شود كتابها نوشت...

خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم.
هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش!
قحطي امروز قحطي انسانيت است
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
چندتا عمه ي پير داشتم هميشه توي عروسي ها ميومدن سيخونک ميزدن تو پهلوم در گوشم ميگفتن بعدي تويي,بعدي تويي البته ديگه نميکنن,چون توي ختم ها منم باهاشون همين کارو کردم:biggrin:
 

beso

اخراجی موقت
عروسی که می شه بساطمون جوره

صدای تبل و رباب و سنتوره

گروه کولی ها به رقص و آوازن

بساط ما بساط شادی و شوره


:heart:



 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت جالبی است که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند .
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسوس…. آن زمان که باید دوست بداریم ، کوتاهی میکنیم . آن زمان که دوستمان دارند ، لجبازی میکنیم و بعد ، برای آنچه از دست رفته آه میکشیم .
 

رهاپرتو

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
خستم ولی اینقدر این سایت به من انرژی میده که نرفتم بخوابم و اول امدم به سایت سری بزنم.آخه ادم چی بگه که تف سربالا نباشه!!!!!!!!!
از نامردی بعضیا زبون نفهمی خیلیا!!!!!!!!!
از تنهایی مشغله کاری از چی!!!!!!!!!!!!:cry:
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم


شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !


شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..


شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.


شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ


شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.


شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.


شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.


شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.



 
بالا