در زندگی برایِ هر آدمی
از یک روز …
از یک جا …
از یک نفر …
به بعد …
دیگر هیچ چیز مِثلِ قَبل نیست
نه روزها ، نه رنگ ها، نه خیابانها …
همه چیز میشود
<دلتنگی>
ساعتها به این می اندیشم
که چرا زنده ام هنوز؟
مگـه نگفته بودم بی تو میمیرم؟
خدا یادش رفته مرا بکشد،
یا تو قرار است برگردی؟!
از یک روز …
از یک جا …
از یک نفر …
به بعد …
دیگر هیچ چیز مِثلِ قَبل نیست
نه روزها ، نه رنگ ها، نه خیابانها …
همه چیز میشود
<دلتنگی>
ساعتها به این می اندیشم
که چرا زنده ام هنوز؟
مگـه نگفته بودم بی تو میمیرم؟
خدا یادش رفته مرا بکشد،
یا تو قرار است برگردی؟!