رد پای احساس ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روزی ،

در آن ــ دور سالها ــ

درگوشه ی حیاط

باغچه ای را

نقاشی

کرده ام

روزی ،

در آن ــ پارسالها ــ

که دانه ی گیلاسی . . . از

میان انگشتان مادر

در پائیز باغچه سقوط کرد ،

ــ شد همه امیدم ــ

تا . . . روزی ،

در این ــ امسالها ــ

زیر چتر شکوفه هایش

بنشینم . . . بنویسم :

محبوبم ،

فردا تو می آیی

و من از کتاب چشمانت

خواهم آموخت

زیبا نوشتن را

خواهم آموخت

از شوق گریستن را

فردا تو می آیی

و من در طوافی عطر آگین

بوسه خواهم زد

بر ضریح چشمانت

ــ همه ــ ،

حتی خدا می داند !

برای من . . . بهار

از همانجایی آغاز می شود

که تو می آیی

فردا که آمدی

از خود ِ خدا بپرس ؛

خدا ، همه جا بود

مثل نبودنت . . . وقتی که نبودی ،

نبودنت

همه جا بود .
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا کودکانه و بی خبر امید ببندیم
به تک تک شاخه های درخت خیالمان !
نگاه هایمان را گره بزنیم
به آبی بی کران آسمان
و دست هایمان را ، به هم ...
بیا ساز بزنیم ، تا روزگار بی وقفه برقصد برایمان !
و پاک کنیم
رد پای تمامی این رهگذران مضطرب را !
چه فرقی می کند خوب ِ من ؟!
تا آن هنگام که این باران دلتنگی بند بیاید
زیر چتر خیال می خوابیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باد وزان است

گَله ای ابر دوان
ـــ ماه کجاست ؟ ـــ
و من ،
از اینجا تا افق . . .
هر لحظه با دستم
پناه سایه واری می سازم
که شاید ماه را . . .
اما . . . ، نه !
از حوصله ی دیدن من
بیرون است . . .
پس . . . پس بیا و کاری بکن ؛
روسری ات را بتکان
ـــ ماه ـــ شاید همین یکقدمی
در خلوت اندیشه ای
یا شاید . . .
جائی
گوشه ای
کنجی
در شبستانِ گیسوی
ـــ تو ـــ
پنهان باشد
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
روزها با همه تلخی و شیرینی خود می گذرند
عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
وفقط خاطره ها
چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده بجا می مانند
 
  • Like
واکنش ها: noom

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif] پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد [/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بس تجربه کردیم در این دیر مکافات [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با درد کشان هرکه در افتاد بر افتاد[/FONT]​
 
  • Like
واکنش ها: noom

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تومهتاب شبی باز ازان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم​
 
  • Like
واکنش ها: noom

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین باران گـــاه و بیـــگاه پــــاییز
همــــان خــــاطره ی روزهای ِ باتو بودن است

یادت باشـــد کســـــی

هنــــوز

در پـــایـــــیز

قطــــــره های بــــــاران را

بیــــاد تو مینــوشــــد ....

 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه شکفتم تو ندیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا
ماندم و پژمرده شدم ریختم
تا که به دامان تو آویختم
دامن خود را متکان ای عزیز
این منم ای دوست به خاکم مریز
وای مرا ساده سپردی به باد
حیف که نشناخته بردی ز یاد
همسفر بادم از آن پس مدام
می گذرم بی خبر از بام وشام
می رسم اما به تو روزی دگر
پنجره را باز گذاری اگر
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر توام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شاديم بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني كه شويد جسم خاك
هستيم ز آلودگيها كرده پاك
اي تپش‌هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي ز گندمزارها سرشارتر
اي ز زرين شاخه‌ها پربارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
در هجوم ظلمت ترديدها
با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست
هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست
اين دل تنگ من و اين بار نور ؟
هاي هوي زندگي در قعر گور ؟
اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پيش از اينت گر كه در خود داشتم
هر كسي را تو نمي‌انگاشتم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بی ستاره‌ام نکن
سوسو بزن
در اين پهنه‌ی سياه
بخوان
بخوان ترانه‌ای به نام پگاه
چشم به هم گذاری
دميده است سحر
ماه می‌تابد
در کوچه‌های شراره و آه
آه نکش
تاريک می‌شود دلت
چشم برهم نگذار
بی ستاره‌ام نکن...
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به من خنديدي
و نمي‌دانستي..
من به چه دلهره از باغچه‌ي همسايه
سيب را دزديدم.
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز....
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش‌ خش گام تو تكرار كنان
مي‌دهد آزارم...
و من انديشه‌ كنان
غرق اين پندارم...
كه چرا
خانه‌ي كوچك ما
سيب نداشت...

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن
هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب



هميشه معني صد اضطراب ... من، بي تو
هميشه ديدن بي پرده ی شما در خواب



چه عاشقانه ی پوچي! تو خوب مي داني
ميان اين همه رويا ، فقط تويي كمياب



و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم
چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه ضیافت غریبی ، من و گیتار و ترانه
جای تو : یه جای خالی ، شعر من شعر شبانه
هرم خورشیدی چشمات ، من رو آب کرد تموم کرد
لحظه ی ناب پریدن ، با یه دیوار رو به روم کرد

گوش بده !‌ ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
تو ضیافت سکوتم ، تو اگه قدم بذاری
می بینی از تو شکستم ، اما تو خبر نداری
بی تو از زمزمه دورم ، بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه ، اینه تنها یادگاری

گوش بده !‌ ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خند ید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهار ها که بهاری نداشتم

فروغ فرخزاد

 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوش به حال گل سرخ كه در شب هاي تنهايي وبي قراريش مهتاب انتظارش را ميكشد و درلانه پرمهرش كه باغچه را زينت داده هر روز مهماني محبت برپاست..................... سر شب با ماه دردودل ميكن
 

noom

عضو جدید

اتـوبوسی آمـده از تهـران
یـکی از صنـدلی هایـش خالـی است ،
قطـاری می رود از تـبریـز
یکی از کوپـه هایـش خالـی است ،
سینمـاهای شیـراز پـر از تـماشاچی است
که حتـماً ردیـفی ار آن خالی است ،
انگـار یـک نفـر هست کـه اصلـاً نیـست!
انگـار عده ای هستـند کـه نـمی آینـد
شایـد، کسی در چشمــ مـن است ...
کـه رفتـه از چشممــ
نـمی دانمــ ...

بیـژن نجـدی
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشنه ی بودن با تو / تشنه ی شنیدن تو
تشنه ی یه قطره بارون / تشنه ی ریاضت تو
اگه با من هم کلامی / اگه با من تو رفیقی
اگه قصه وجودم / تو وجود آخرینی
اگه با تو توی خونه / زیر سقف یه اتاقم
کو نگاهت توی آینه / توی طاقچه ی اتاقم
وقتی که هجوم خاموش / مثل لحظه های مسموم
می شینن روی یه سفره / توی خونه مثل مهمون
شده بازی زندگیمون / شده ابر پاره پاره
شده تصویر یه رویا
اگه موندن پر عذابه / اگه رفتن یه سرابه
تو به من بگو چی دارم / که بذارم توی سفره
وقتی که صدای بارون / تو گوشهام شده فراموش
وقتی که نگاه فردا / واسه من شده یه کابوس
تو میگی که من بخونم / قصه ی صبر و تحمل
ولی من دارم میمیرم / از همون هجوم خاموش
 

sougmad

عضو جدید
گفتم: خدایا از همه دلگیرم
گفت:حتی از من؟

گفتم:خدایا دلم را ربودند.
گفت:پیش از من؟

گفتم:خدایا چقدر دوری..
گفت:تو یا من؟!

گفتم:خدایا کمک خواستم.
گفت:از غیر از من؟

گفتم:خدایا دوستت دارم.
گفت:بیش از من؟

گفتم:خدایا اینقدر نگو من.
گفت:من توام تو من!
::

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا