رد پای احساس ...

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن گاه که به یاد می آورم
روزهای رفته را
در فکر می روم که
آخر چه شد شب هایی را که
به سپیده دمان پیوستند
با این همه می دانم
چیزهای بسیاری که روزگاری
دوست شان داشتم
حالا به مرگ پیوستند و
چیزهای بسیاری را
دوست دارم که حالا حالاها
به دنیا نخواهند آمد.
 

FahimeM

عضو جدید
باد در جزیره



باد اسب است:

گوش کن چگونه می تازد

از میان دریا، میان آسمان.



می خواهد مرا با خود ببرد: گوش کن

چگونه دنیا را به زیر سم دارد

برای بردن من.



مرا در میان بازوانت پنهان کن

تنها یک امشب،

آنگاه که باران

دهان های بیشمارش را

بر سینه دریا و زمین می شکند



گوش کن چگونه باد

چهار نعل می تازد

برای بردن من.



با پیشانی ات بر پیشانی ام

دهانت بر دهانم

تن مان گره خورده

به عشقی که ما را سر می کشد

بگذار باد بگذرد

و مرا با خود نبرد.



بگذار باد بگذرد

با تاجی از کف دریا،

بگذار مرا بخواند و مرا بجوید

زمانی که آرام آرام فرو می روم

در چشمان درشت تو ،

و تنها یک امشب

در آن ها آرام می گیرم عشق من.



WIND ON THE ISLAND


:The wind is a horse

hear how he runs

through the sea, through the sky



He wants to take me : Listen

how he roves the world

.to take me far away



Hide me in your arms

,just for this night

while the rain breaks against sea and earth

.its innumerable mouth

,With your brow on my brow

,with your mouth on my mouth

our bodies tied

,to the love that consumes us

let the wind pass

.and not take me away



Let the wind rush

.crowned with foam

let it call to me and seek me

galloping in the shadow

while I, sunk

beneath your big eyes

just for this night

.shall rest, my love
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
و پائیز مثل هر فصل دگر
باز آمد و رفت
و این رسم زمان من و توست!
هر آمدنی را رفتنی ست در کار.

روزهای خزان همه یادگاران ِ تو اند!
روز میلاد ِ تو اند.
روز میلاد ِ منند.
روز میعاد من و تو.

من و دل ماندیم در حسرتِ تو
در حسرتِ یک پائیز دگر
آه ...پائیز هم آمد و رفت!
دل بسوزاند و برفت..
افسوس ....
پائیز هم آمد و رفت
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن مرد که تنها قدم می‌زند
از میان میدان‌ها، خیابان‌ها
رازی بزرگ در خود پنهان کرده‌است.
او، مرد است.

زنی چون همه‌ی زنان
از میان میدان‌ها، همان خیابان‌ها
اعجابی بی‌رحم را با خود می‌برد
او، زن است.

زن، مرد را می‌بیند
لبخند می‌زنند، دست‌های هم را می‌گیرند
شگفتی و راز وحشیانه می‌گسترد.

اما سایه‌ا‌ی بی‌قرار
در تاریکی از اسرار نگاه‌بانی می‌کند.
مرگ با داس‌اش کشیک می‌دهد
هرآینه، شب است.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد
ولی یارم نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوت تلخ می گریم
[FONT=&quot][/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هر از گاهی می میرم!

بی ترانه و لال!

روزهای بایر بی آواز!

با تو اما دوباره قد می کشم‏ ،

حتا با خیال تو...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدا سعی کرد به کلاغ حرف زدن یاد بدهد.
خدا گفت: "عشق، بگو، عشق."
کلاغ با دهان باز خیره نگاه کرد، و کوسه ی سفید با صدا به داخل دریا رفت
و پیچ و تاب خوران رو به پایین حرکت کرد، در حالی که اعماقش را کشف می کرد.

خدا گفت: "نه، نه، بگو عشق. حالا سعی کن. عشق."
کلاغ با دهان باز خیره نگاه کرد، و یک مگس، یک مگس تسه تسه، یک پشه
به سرعت به بیرون و به پایین
به سمت عشرتکده های متعددشان حرکت کردند.

خدا گفت: "آخرین تلاش. حالا، عشق."
کلاغ لرزید، با دهان باز خیره نگاه کرد، اوغ زد و
سر شگفت انگیزِ بدون بدن انسان
از زمین برآمده شد، با چشم هایی که می چرخیدند،
در حالی که تند و ناشمرده اعتراض می کرد - -

و کلاغ دوباره اوغ زد، قبل از این که خدا بتواند او را متوقف کند.
و فرج زن روی گردن مرد افتاد و سفت شد.
آن دو روی علف ها دست و پا می زدند.
خدا سعی کرد تا آن ها را جدا کند، نفرین کرد، گریست - -

کلاغ با احساس گناه به پرواز درآمد
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را به خاطر می آورم،
‫آن گاه که در قاب خاکستری یک روز بلند
‫دستانت را به نهایت گشوده بودی،
‫به نشانه آغوشی
‫برای من که نگاه ماتی بودم و لبخندی کال
‫در قابی آویخته به خوابی دراز.
‫تا بسیاری سالها بگذرد
‫و راز های بسیار فراموش شوند
‫در نگاه گنگ تصویر هایی که سخن نمی گویند
‫تا به دیگر روز, که سهره ای به دشتی دور آن آواز به سینه ای تمام بخواند
عشقی بشکفد دیگر بار
‫و آغوشی راز بگوید در تصویر تازه‌ای.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر در كهكشاني دور
دلي ، يك لحظه در صد سال ،
ياد من كند،
بي شك،
دل من ، در تمام لحظه هاي عمر ،
به يادش مي تپد ،
پر شور!
 

banooyeariayi

عضو جدید
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی




تشنگی ها خستگی ها را بشوی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم


حرفی از جنس زمان نشنیدم.


هیچ چشمی،عاشقانه به زمین خیره نبود.


کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.


هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.


من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد!


باید امشب بروم.


باید امشب چمدانی را


که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم


و به سمتی بروم


که درختان حماسی پیداست،


رو به آ ن وسعت بی وا ژه که همواره مرا می خواند.


باید امشب بروم!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را از شيشه ميسازد، مرا از چوب ميسازد
خدا کارش درست است، اين و آن را خوب ميسازد

تو را از سنگ ميآرد برون، از قلب کوهستان
مرا از بيدِ خشکي در کنار جوب ميسازد

در آتش ميگدازد، تا تو را رنگي دگر بخشد
به سوهان ميتراشد تا مرا مطلوب ميسازد

تو را جامي که از شير و عسل پُر کردهاش دهقان
مرا بر روي خرمن برده خرمنکوب ميسازد

تو را گلدان رنگيني که با يک لمس ميافتد
مرا گرد سرت ميچرخم و جاروب ميسازد

تو از من ميگريزي باز هم تا مصر رؤياها
مرا گرگي کنار خانهي يعقوب ميسازد

مرا سر ميدهد تا دشتهاي آتش و آهن
و آخر در مصاف غمزهاي مغلوب ميسازد

خدا در کار و بارش حکمتي دارد که پي در پي
يکي را شيشه ميسازد، يکي را چوب ميسازد
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درست يك روز است كه يكديگر را ترك كرده ايم…

ولي بي تو لحظه ها آن قدر دير ميگذرند

كه ميخواهم فردا…

سالگرد جداييمان را جشن بگيرم !
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چو از بنفشه بوی صبح برخیزد
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
کبوتر دلم از شوق میگشاید بال
که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد
دلی که غنچه نشکفته ندامتهاست
بگو به دامن باد سحر نیاویزد
فدای دست نوازشگر نسیم شوم
که خوش به جام شرابم شکوفه میریزد
تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن
در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد
لبی بزن به شراب من ای شکوفه بخت
که می خوش است که با بوی گل درآمیزد
 

FahimeM

عضو جدید
بوسه

گفتمش
شیرین ترین آواز چیست ؟
چشم غمکینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله زنجیرها بر دست من
گفتمش
آنگه که از هم بگسلند
خنده تلخی به لب آورد و گفت
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدن از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش
بنگر در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت گفت
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف
ای دریغا ش یروان !‌ کز نیمه راه
می کشد افسون شب در خواب شان
گفتمش
فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان
گفت
اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی آید به گوش
گفتمش
اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست
گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند
این صدای پای اوست
گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تارکش شکفت
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
گفت
لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم
بوسیدمش

" هوشنگ ابتهاج"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش میشد خالی از تشویش بود
برگ سبزی توفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفتو می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش که این لبخند ها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب و نان نداشت
کاش می شد ناز را دزدیدو برد
بوسه را با غنچه هایش چیدو برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه میشد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری میشدم
در تب آواز جاری میشدم
بال در بال کبوتر میزدم
آن طرفتر ها کمی سر میزدم
با پرستو ها غزل خوان میشدم
پشت هر آواز پنهان میشدم
کاش هم رنگ تبسم می شدم
در میان خنده ها گم می شدم
آی مردم من غریبستانیم
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پرواز هاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هر که می آید به او گل میدهد
دشت های سبز وسعت های ناب
نسترن نسرین شقایق آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تورا پیدا کنم
در دل آینه جایی وا کنم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای آیه ی مکرر ارامش،
می خواهمت هنوز .
آری، هنوز هم ،
دریای اضطراب
در سینه ی شکسته ی من موج می زند ...
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
و رسالت من اين خواهد بود
تا دو استکان چاي داغ را
از ميان دويست جنگ خونين
به سلامت بگذرانم
تا در شبي باراني
آن ها را
با خداي خويش
چشم در چشم هم نوش کنيم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دل به دلت راهي ميخواهم و دگر هيچ
مكتوب نميفهمم، پيغام نميدانم
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم :

اگر کاری که " عشق " با من کرد با تو می کرد

چند روز دوام می آوردی ؟؟؟؟
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخم های دل خون من علاج نداشت

تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم!
که آنچه داشت شقایق به سینه، کاج نداشت

منم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس
خلیفه ای که از آغاز تاج و تخت نداشت!!

تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت!!

نخواست شیخ بیاید مرا، که یافتنم ــــــ
چراغ نه! ــــ که به گشتن هم احتیاج نداشت!!!

"فاضل نظری"
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من دلم می خواهد
[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]خانه ای [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]داشته باشم پر دوست[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]کنج [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]هر دیوارش[/FONT]
[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]
[/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]دوستهایم [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]بنشینند آرام[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]گل [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]بگو گل بشنو[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]هرکسی [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]می خواهد[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]وارد [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]خانه ی پرعشق و صفایم گردد[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]یک [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]سبد بوی گل سرخ[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]به [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]من هدیه کند[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]شرط [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]وارد گشتن[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]شست [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]و شوی دلهاست[/FONT]!

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]شرط [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]آن داشتن[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]یک [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]دل بی رنگ و ریاست[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]بر [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]درش برگ گلی می کوبم[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]روی [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]آن با قلم سبز بهار[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]می [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]نویسم ای یار[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]خانه [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]ی ما اینجاست[/FONT]

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]تا [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]که [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]سهراب [/FONT][FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]نپرسد دیگر[/FONT]

" [FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif]خانه دوست کجاست؟! [/FONT]"

[FONT=Default Sans Serif,Verdana,Arial,Helvetica,sans-serif] فریدون مشیری[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا