رد پای احساس ...

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot]گاهی آدم دلش می خواد یه نفر نگرانش باشه ....[/FONT]
[FONT=&quot] همینطوری الکی...[/FONT]

 

[رجایی اشکان]

احساس

احساس

[FONT=&quot]احساسم سر جایش نیست[/FONT]
[FONT=&quot]کمی لق می زند[/FONT]
[FONT=&quot]جا به ...جا شده است ![/FONT]
[FONT=&quot]هی می خواهد بیفتد[/FONT]
[FONT=&quot]هی می خواهد بیفتد[/FONT]
[FONT=&quot]اما من...[/FONT]
[FONT=&quot]از زشت شدن می ترسم[/FONT]
[FONT=&quot]از بی تو ماندن نیز هم.[/FONT]
[FONT=&quot]مگر نمی گویند[/FONT]
[FONT=&quot]دندانی که لق می زند...[/FONT]
[FONT=&quot]باید کند ![/FONT]
[FONT=&quot]نکند این احساس من هم...[/FONT]
[FONT=&quot]کندنی باشد ؟؟؟[/FONT]

 

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot]گفته بودی[/FONT]
[FONT=&quot]شعری برای تو بگویم[/FONT]
[FONT=&quot]چه بگویم؟![/FONT]
[FONT=&quot]تو خودِ شعری[/FONT]
[FONT=&quot]شاعرت[/FONT]
[FONT=&quot]خداست[/FONT]
[FONT=&quot]و من[/FONT]
[FONT=&quot]خواننده ی پروپاقرصِ مجموعه‌ی چشم‌های تو [/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]“فاضل ترکمن”[/FONT]

 

[AvA-6586]

بــلاتکلیفم…

مــثل کتاب فــراموش شده ای
​

که روی نــیمکت یک پارک سوت و کور ،
​

بــاد دیــوانه ،​

نــخوانده ورقــش مــیزند…
​

هر ورقــش ،
​

بــیت بــیت غــزلش ، قــصه ء من ….​

 

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot]هر که گفته فــــــراموش می شود [/FONT]
[FONT=&quot]دروغ گفته است [/FONT]
[FONT=&quot]بهانه آورده است [/FONT]
[FONT=&quot]تا شاید خودش را دلداری دهد[/FONT]
[FONT=&quot]فـــــــراموش نمی شود[/FONT]
[FONT=&quot]تا ابـــــد مــــی ماند[/FONT]
[FONT=&quot]قصه دلدادگی و عاشقی[/FONT]
[FONT=&quot]حتی اگر متنفر شوی[/FONT]
[FONT=&quot]بِبُری[/FONT]
[FONT=&quot]دور شوی[/FONT]
[FONT=&quot]سایه اش را با تیر بزنــــی[/FONT]
[FONT=&quot]بــــاز هم هست [/FONT]
[FONT=&quot]یـــک جـــایـــی تـــو را پرت مـی کند [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]به تمـــامِ خـــــاطــــــراتِ خـــوب[/FONT]

 

[AvA-6586]

نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق !
از روزی که مبتلایت شدم
خود را از یاد بردم . . .

 

[مریدا]

من فکر میکنم
فقط فکر میکنم
که چقدر ساده و کودکانه
همه را خوب میبینم
مهربان میبینم
پاک میبینم
نکند من در خوابم تمام این عمر؟

 

[شبگرد23]

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻧﻪ - ﺭﻓﺘﻦ ِ ﺗﻮ
ﻧﻪ - ﻣﺎﻧﺪﻥ ِ ﻣﻦ
ﺍﻧﮕﺎﺭ :
ﯾﮑﻨﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ
ﺑﺎ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ِ ﻋﺮﻕ
ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺍﺵ

 

[naghmeirani]

[COLOR=#eseses]
[/COLOR] چشم هایت
سیاه چادر ِ گل های صحرائی ست
در نغمه زار باران ها!

 

[شبگرد23]

در شـعـر بـعـدیـم کـه آمـدی

لـبـاس چـهـار خـانـه‌ات

را بـپـوش

بـرای

مـنِ

بـی خـانـه . . /

 

[ali.k]

احساسم را نفهمیدی
زیرا هر زمان باتو بودم زبانم بسته میشد
آخر صدایت گوشنوازترین آهنگ زندگیم بود...

 

[anahita1370]

بیچاره گل فروش

تنها کسی است که ، وقتی با گل وارد خانه میشود همه غمگین میشوند . . .

 

[anahita1370]

دلخوشی من، غزل های ناتمامی هستند، که به بیتِ چهارم نرسیده، پشیمان می شوند و بدجوری حالم را می گیرند.

 

[anahita1370]

مجنون شدن

سزایِ زنی‌ست

که نتوانست لیلایِ تو باشد!

 

[شبگرد23]

گاهی سرزده
دیوانه‌وار
کوتاه
به دیدنم بیا
رگبار بهار باش ..

 

[anahita1370]

من دیگر نمی‌توانم بگویم:

در زندگی خیر ندیده‌ام

حالا که تو را دیده‌ام!

 

[anahita1370]

دست هات سنگر بود به وقت خمپاره

و بوی عطرت

شیمیایی ام می کرد

من موجی ترین موجود این کشورم[FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]که پرچم ندارد و[/FONT]

اتاق، مرزها را به هم نزدیک می کند

 

[AvA-6586]

گرمایی بودم همیشه ، ولی بین خودمان بماند
سرمایی می شوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . .

 

[رجایی اشکان]

امروز نشستم غم فردا خوردم
در دست زمانه خم شدم ، تا خوردم
مانند تو در عشق دو رو باید بود
من چوب همین صداقتم را خوردم
​

 

[*FARZAN*]

چند روز دیگر
امروز
پارسال میشود
کمی ساده
اندکی خنده دار
و قدری عادی!
امروز سالهاست میرود
و ما همیشه
چشممان در پی فرداست
افسوس !
به فکر پاییز
تابستان را
وبه فکر بهار
زمستان را
فدا میکنیم
جشن میگیریم
عید میگیریم
و دوباره
همانی میشویم که بودیم
البته
با اختلاف چند تار موی سپید !!

 

[رجایی اشکان]

آنگاه که به تو می نگرم
گویی مردمکانم را
به تماشای ناب ترین تصویر خلقت می نشانم
با من از گذشته بگو
از فنجان های قهوه ای که …
بوی سیگار می داد
و لذت هم آغوشی …
زودتر از من بمیر‏!‏
تنها کمی زودتر‏!‏‏
تا تو آنی نباشی که مجبور است, راه خانه را تنها برگردد . . !

 

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot]گاهی حس کردن یک آغوش ،[/FONT]
[FONT=&quot]فقط لمس پوست با دست نیست [/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]گاهی حس می کنی ، جسمش را [/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به شرطی که با قلب لمس کنی نه با دست [/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

 

[AvA-6586]

[FONT=&quot]کــاش آدم هـا تــو را بیشتــر دوســت داشتـنــد​

​

[FONT=&quot]کــاش می دانستنــد ​

[FONT=&quot]عشـــــق بــازی [/FONT][FONT=&quot]با تــو چه انــدازه آدم را عــــاشق می کنــد[/FONT]
​

[/FONT][/FONT]

 

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot] آدمها گاه مهربانی میکنند از سر خودخواه نبودنشان،[/FONT]
[FONT=&quot]و گاه نا مهربانی از سر خود خواه بودنشان[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی ستایش میکنم مهربانی ای را، که خودخواهانه نباشد[/FONT]

 

[fateme.h.b]

آنگاه که به تو می نگرم
گویی مردمکانم را
به تماشای ناب ترین تصویر خلقت می نشانم
با من از گذشته بگو
از فنجان های قهوه ای که …
بوی سیگار می داد
و لذت هم آغوشی …
زودتر از من بمیر‏!‏
تنها کمی زودتر‏!‏‏
تا تو آنی نباشی که مجبور است, راه خانه را تنها برگردد . . !

فوق العاده بود.مرسی

 

[رجایی اشکان]

میدانی...
قلب کوچکم
گنجایش این همه درد را
ندارد.
شده ام مترسکی چوبی !
گاهی کبوتری درون قلبم
لانه ای می سازد،
یک هفته نشده
پر می کشد تا جایی که
چشم کار نکند !
گاهی کلاغی
تف قارقارش را
رویم پرتاب میکند !
بچه های آبادی
حصیرهای روی تنم را
پاره می کنند و
من برهنه...
سرما را شب ها
مهمان تنم میکنم !
با این همه درد
این روزها حتی "خدا" هم
ابرهایش را بی هوا
مثل دودهای بی موقع
یک پک سیگار
روی سرم
به باریدن می گیراند !
چمباتمه زده ام
در برابر خودم
تسلیمم،تسلیم خودم !
یا شاید هم...
تسلیم حرف های سنگین تو
که نمی توانم
بر دوش بکشم!

 

[bahar_cve]

تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی...

اندوه بزرگی است زمانی که نباشی...

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم

اندوه بزرگی است چه باشی... چه نباشی... : (

 

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot]اینجا می شود خانه كرد[/FONT]
[FONT=&quot]اذین بست و خوش پوشید[/FONT]
[FONT=&quot]سیب سرخ آورد و كمی اشتیاق[/FONT]
[FONT=&quot]می شود گوش داد[/FONT]
[FONT=&quot]و صدای گام های مسافر را شنید[/FONT]
[FONT=&quot]در بگشا ![/FONT]
[FONT=&quot]اینجا می شود میزبان شد[/FONT]
[FONT=&quot]عابران پر امید را[/FONT]

 

[naghmeirani]

::
عشق، زیبا شدن تنهایی است.
::

 

[رجایی اشکان]

[FONT=&quot]من در دستهای تو بودم[/FONT]
[FONT=&quot]کافی بود زمین را درست در زیز پایت بکـَنی[/FONT]
[FONT=&quot]تا از چشمهء زلالِ محبت سیراب شوی[/FONT]
[FONT=&quot]ولی تو باز از روی من پریدی[/FONT]
[FONT=&quot]به امید ِآب ِ حیات ؛ غرق شدی در سراب خیالت..[/FONT]