رد پای احساس ...

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
مرا ببوس... ...روزهای سختی در پیش است ...بگذار تو را ...کمی پس انداز کنم...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلمـ كہ مے گیرد

بہ خودمـ وعده روزهاے خوبــ ـــ را مے دهمـ...

از هماט روزهاے خوبے كہ سالهاستــ ـــــ

بہ امید رسیدنشاט

تقویمـ را خط خطے مے كنمـ.....
 

m.sabri

عضو جدید
دمش گرم.. باران را میگویم... به شانه ام زد و گفت:خسته شدی امروز تو استراحت کن
...من به جایت میبارم
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـفـهـمـــ…

وقـتـی تـن کـسـی رو زخـمـی کـنـیـــ…

دیـگـہ بـعـدش نـوازش کـردنـشـــ…

فـقـط دردشـو بـیـشـتـر مـی کـنـهـــ…


 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی خیالت که میشوم ، در کوچه های علی چپ دنبال دلم می گردم !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت عــــــشقِ من و تو؛ حکایتِ قهوه ایست که امروز به یادِ تو تلخ نوشیدم.

که با هر جرعـــه ،بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه؟

و آنقدر گیر کردم بینِ دوست داشتن و نداشتن؛

که انتظارِ تمام شدنش را نداشتم!!

و تمام که شد، فهمیدم بازهم قهوه میخواهم

حتـــی

تلـــــخِ

تلـــــخِ

تلخــــــ
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
فــرامــوش ڪــردنـتـــ بــرایـم مـثـل آبـــ خــوردن استــ …
از همــان آبـهـایـے خــفــه ات میــکنـد …
از همان هایے ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـے …
از همــان هـایـے ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند.. .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﮔﻔﺘﻢ ﻧـﺮﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﮐﻨﯽ

ﺑﺮﮔﺸــﺖ ﻧـﮕــﺎﻡ ﮐﺮﺩ ... ﮔﻔﺘﻢ ﺩﯾﺪﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ

ﮔﻔـﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤـﺎ
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگـــی همینــــه
انتظـــار یه آغـــوش بی منـــت
یـــه بوســـۀ بی عـــادت
یــه دوســـتت دارم بی علـــت
بـــاور کــــن
زندگــــی همیــن دوســـت داشتنهـــای ســاده ســـت !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی مینیشنم
یک فنجان قهوه برای تو میریزم
سر میز میگذارم و روبه رویت مینشینم
و شروع میکنم
به حرف زدن
انقدر
حرف میزنم که
مجبور چندین بار قهوه ات را داغ کنم
اما نگاه مشتاقت برای شنیدن
حرفهایم مرا وادار میکند که
تا میتوانم حرف بزنم
و چنان در نگاهت غرق میشوم که
مکان و زمانم را از
یاد میبرم
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببیـــــــن
من هم
مثل خــــــیلی از عاشـــــق ها
از تو یـــــادگاری دارم
ولــــی
یــــادگـــاری من
با بقیه فــــرق دارد
یــــــادگــــــاری مــــن
از تو
ســــینه ای پر از درد اســـــت ...
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساعت که زنگ می زند
مدام به این فکر می کنم که تو از ساعت هم کمتری !؟
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوشبختی
رنگین کمان لبخند توست !
که.... با هر ترنم باران شکل می گیرد!
«فقط خوشحال باش»
من اشک آسمان را در می آورم!
 

majid.rk

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باران ببار که فریاد دل های خشکیده در سکوت ثانیه ها شنیده می شود!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو




چشم های خسته و پر انتظارم مال تو



یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو



آرزویم هیچ ، قلب بی قرارم مال تو...
 

No0sh!n

عضو جدید
کنارت چقدر حال من بهتره
از این حالی که این روزا میشه داشت
اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت
ولی دستتو توی دستام گذاشت
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
لاف می زدم که فراموشت خواهم کرد !
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است …
 

دختربارونی

عضو جدید
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟ تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟ نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟ تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز، که از شرم نبود شاد ‌پیغامی، میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟ نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند چیزی نمی‌خواهد و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا، تلاوت کرده با تدبیر؟ تو از خورشید پرسیدی، چرا بی‌منت و با مهر می‌تابد؟ تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟ تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟ تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟ تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟ تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟ و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟ تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟ تو آیا هیچ می‌دانی، اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟ نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است… تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟ جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟! ببینم، با محبت، مهر، زیبایی، تو آیا جمله می‌سازی؟ نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق! که فردا می‌رسد پیغام شادی! یک نفر با اسب می‌آید! و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد! تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟ چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟ نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟ نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟ جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟ ز خود پرسیده‌ام در تو! که عاشق بوده‌ام آیا!!؟ جوابش را تو هم، البته می‌دانی سکوت مانده بر لب را تو هم ای من! به گوش بسته می‌خوانی
 

جاده

عضو جدید
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین
....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود/ در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
کاش میشد حرفی از ای کاش میشد هم نبود/ هر چه بود،احساس بود و عشق بود و یاس بود
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلــتنگـيــــــ ، فرمــــول پيچـيــــده ای نيـســتـــــــ.
يکــــــــــــ ﻣﺷــــــﺗــــــــ
ﺑﻐــــﺿــــــ می خـــــــواهــــــد
يک مشــــــــــــت
آرزوهــــای تـَـرکـــــ خـــورده ! و يک حســـــ نرســــيدنـــــــــ
بـه همـــينـــ ﺳــــادگـيــــ می شـــــــــود دلـــــــ تنـــــگيـــ...!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی گویم باش ؛ بمان ؛ یا... بیا برگرد ... تنها تمنایم این است :


قفس تنگ سینه ام را گشایشی ده


به وسعت تمام دل تنگی هایم برای
تو ...:cry:

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌گوینــد:
بــاران کــه میزنــد ,
بــوی ” خــاک “بلنــد می‌شــود…
امــا …
اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این زمین خاکى هم
تو آدم نشدى..
مى خواهم از حوا بودن انصراف دهم..
خدایا..
مرا به بهشت بازگردان؛
دیگر هیچ سیب عشقى، مرا وسوسه نخواهد کرد..
قول مى دهم!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا