چند وقت پیش پدرم ماجرایی رو برام تعریف کرد که خیلی متاثر و متعجب شدم.
حالا اول ماجرا رو بخونید و بعد نظرات شما.
ماجرای سکته علامه طبرسی و دفن شدنش قبل از مرگ
برخی از مورخان با بیان داستانی از علامه طبرسی، انگیزه دیگری را در علت نوشتن تفسیر، دخیل میدانند. آن حکایت، این است:
زمانی سکتهای بر علامه طبرسی عارض میشود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدی پیوسته است وی را به خاک میسپارند
او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر میبیند و هیچ راهی را برای خارج شدن و رهایی از آن نمییابد. در آن حال نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد.
در همان شب، قبرش به دست فردی کفن دزد، نبش میشود و آن گورکن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهای او میکند. در آن هنگام علامه دست او را میگیرد! کفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه میافتد، علامه با او سخن میگوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر میشود
طبرسی به منظور آرام ساختن او، ماجرای خود را شرح میدهد و پس از آن میایستد. کفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مینهد و به منزلش میرساند. طبرسی نیز به پاس زحمات آن گورکن، کفنهای خود را به همراه مقدار بسیاری پول به او هدیه میکند.
آن مرد نیز با مشاهده این صحنهها و با یاری و کمک علامه توبه کرده، از کردار گذشتهاش از درگاه خداوند طلب آمرزش میکند.
علامه طبرسی پس از آن به نذر خود وفا کرده، کتاب مجمع البیان را مینویسد.
(ریاض العلماء، ج 2، ص 358؛ روضات الجنات، ج 5، ص 362؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 487)
حالا اول ماجرا رو بخونید و بعد نظرات شما.
ماجرای سکته علامه طبرسی و دفن شدنش قبل از مرگ
برخی از مورخان با بیان داستانی از علامه طبرسی، انگیزه دیگری را در علت نوشتن تفسیر، دخیل میدانند. آن حکایت، این است:
زمانی سکتهای بر علامه طبرسی عارض میشود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدی پیوسته است وی را به خاک میسپارند
او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر میبیند و هیچ راهی را برای خارج شدن و رهایی از آن نمییابد. در آن حال نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد.
در همان شب، قبرش به دست فردی کفن دزد، نبش میشود و آن گورکن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهای او میکند. در آن هنگام علامه دست او را میگیرد! کفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه میافتد، علامه با او سخن میگوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر میشود
طبرسی به منظور آرام ساختن او، ماجرای خود را شرح میدهد و پس از آن میایستد. کفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مینهد و به منزلش میرساند. طبرسی نیز به پاس زحمات آن گورکن، کفنهای خود را به همراه مقدار بسیاری پول به او هدیه میکند.
آن مرد نیز با مشاهده این صحنهها و با یاری و کمک علامه توبه کرده، از کردار گذشتهاش از درگاه خداوند طلب آمرزش میکند.
علامه طبرسی پس از آن به نذر خود وفا کرده، کتاب مجمع البیان را مینویسد.
(ریاض العلماء، ج 2، ص 358؛ روضات الجنات، ج 5، ص 362؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 487)